و نکته آخر آنکه در این روش فرض می شود که هیچگونه محدودیت از لحاظ زمان و هزینه ندارد (Robbins, 2000).
۲-۸-۲- تصمیم گیری رفتاری[۳۰]
هنگامی که محدودیت های ذهنی و شعوری تصمیم گیرنده در تجزیه و تحلیل کامل مسائل آشکار می شود و هنگامی که ناتوانی او در استفاده کامل از اطلاعات و در ترکیب، پردازش و عمل آوری این اطلاعات تشخیص داده می شود، زمانی که مشاهده میگردد که اکثر مسائل دارای ماهیتی غامض و پیچیده است، و سرانجام هنگامی که در می یابیم که لازمه جمع آوری و کسب اطلاعات، تحمل هزینه های سنگینی است، سئوالی که طبیعتا به ذهن متبادر می شود، آن است که تحت این شرایط، اصولا برخورد یک مدیر با مسئله تصمیم گیری چگونه میتواند باشد و مدیر چگونه میتواند تصمیمی اتخاذ نماید که بهترین تصمیم باشد؟ (سعادت، ۱۳۶۹).
با پیشنهاد مفهوم “عقلایی محدود“[۳۱] در مدل رفتاری تصمیم گیری، هربرت سایمون سعی می کند جوابگوی این مسئله باشند (Simon,1980). در تحقیق اولیه در سالهای قبلتر چندرشتهای، مارچ و سایمون تعریف محدودتری از مفهوم عقلایی ارائه میدهند. این دو معتقدند که عقلانیت انسان محدود است و این محدودیت ناشی از محدودیتهای ذهنی و شعوری انسان است و هر گونه بحثی در باره مکانیزم تصمیم گیری باید با علم براین واقعیت باشد. بنابرین، محیط های سازمانی و اجتماعی که تصمیم گیرنده در آن قرار گرفته است، در شیوه و نحوه تصمیم گیری او موثرند (Simon,1987). در این روش، تصمیم گیر پس از آنکه معیارهای نه چندان کاملی را برای حل مسئله در نظر گرفت، به مجرد رسیدن به یک راه حل که رضایت او را برانگیزد، کار تحقیق د رمورد آلترناتیوها را رها کرده و مسئله را خاتمه یافته میداند (Robbins, 2000). مارچ این ایده را گسترش داده و از مدل عقلانیت بافتاری[۳۲] سخن به میان می آورد. این مدل بر این باور است که مردم در زمان تصمیم گیری، در زیر فشار های یک محیط پیچیده که متاثر از بسیاری دیگر از تصمیمات و معیارهای تصمیم گیری است میباشند و در عین حال در این موقعیت اطلاعات محدود و زمان محدودی را در دسترس دارند. به دیگر سخن مردم در حالت تصمیم گیری، در محیطی کاملا غیرشفاف قرار داشته، مسائل برای آن ها روشن نبوده، ارتباط مابین راه حل های مختلف غیر مستقیم و کل پروسه در یک محیط سیاسی رخ میدهد (James, 1987). سایمون معتقد است که انتخاب و تصمیم گیری همیشه بر مبنای یک مدل محدود، تقریبی و ساده شده از موقعیت واقعی انجام میگیرد. به عقیده نیوول و سایمون (Newell, 1972) ، واقعیت بستگی به آن دارد که تصمیم گیرنده، واقعیت را چه تشخیص داده باشد. یعنی ممکن است آنچه تصمیم گیرنده واقعیت تشخیص داده، واقعیت نبوده و یا همه واقعیت نباشد (Forester, 1984).
مسائل و مشکلاتی که یک تصمیم گیر در سطح سازمان، دولت و یا در سطح بینالمللی با آن روبروست معمولا بقدری پیچیده و غامض است که مدیر به عنوان یک انسان و با محدودیتهای انسانی خود، توان رویاروئی و غلبه بر آن را ندارد و بناچار به ساده سازی متوسل می شود. ساده سازی به معنای آن است که معمولا مدیر بجای سعی در یافتن بهترین راه حل، سعی میکند که به راه حل مناسب دست پیدا نماید. قناعت به یافتن و بسنده نمودن (Simon, 1976) به راه حل مناسب و کافی (بجای ادامه جستجو برای یافتن بهترین راه حل) تصمیم گیری را عملی تر و آسانتر می کند.
یکی دیگر از مدلهای مطرح در تصمیم گیری رفتاری، مدل نتایج محدود[۳۳] است. اوریلی، که به توصیف این مدل پرداخته است، چنین میگوید: “اول آنکه تصمیم گیرندگان عمدتاً نتایجی در سازمان را ترجیح میدهند که منعکس کننده اهداف سازمان و اهداف فردی خودشان است (O’Reilly, 1983). ” این بدان معنا است که بجای طی نمودن پنج گام تصمیم گیری بترتیبی که در گذشته بدانان اشاره نمودیم، ممکن است که برخی پروسه تصمیم گیری را ازانتها بدان بپردازند و پس از شناسایی یک یا چند نتیجه دلخواه آنان، پروسه تصمیم گیری را محدود بدین نتایج سازند (Kroenke ,1992).
بنابرین می توان نتیجه گرفت که تصمیم سازی مانند برخی دیگر از مفاهیم در تئوری سازمان، یک ساخت مصنوعی، یک مفهوم روان شناختی از تعامل تعهد و عمل است (Mintzberg ,1998). در اینصورت نقش شخصیت در تصمیم گیری برجسته می شود.تصمیم گیری چنان با خصوصیات روانی تصمیم گیرنده آمیخته است که نمی توان یکی را بدون دیگری مطرح و مورد مطالعه قرار داد. عوامل و عناصر شخصیتی از قبیل خلق و خوی، هوش، انرژی، بینش و نگرش و احساسات مدیر، همگی در تصمیماتی که او اتخاذ می کند، نقش مؤثر دارند. بنابرین از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، مطالعه فرایند تصمیم گیری می باید با درنظر گرفتن تمامی خصوصیات انسان تصمیم گیرنده انجام گیرد.
میان انسانها تفاوتهای بسیاری وجود دارد. از جمله تجربیات آن ها یکی نیست، درجه ریسک پذیری در همه یکسان نیست، ایمنی، همان ارزش را برای همه ندارد و همه افراد به یک اندازه معاشرتی و اجتماعی نیستند. اهمیت وجود تفاوتهای فردی میان انسانها در این است که اطلاعات-یعنی آنچه که فرد بر اساس آن تصمیم میگیرد- برحسب این تفاوتها تعبیر و تفسیر و فهمیده میشوند (سعادت ،۱۳۷۲).
طی بحثی جامع، دانیل کتز[۳۴] و روبرت کان[۳۵]، شخصیت تصمیم گیرنده و مکانیزم های روانی اندیشیدن را یه عنوان عوامل زمینه ساز در تصمیم گیری مطرح می نمایند و معتقدند که اندیشه انسان و در نتیجه، تصمیمگیریهای او، تابع مجموعه ای از عوامل مختلف است که مهمترین آن ها به شرح زیر میباشد:
۱-انسان و تصمیم گیری های انسان تحت تاثیر موقعیت او در فضای اجتماعی است.
۲-مدیر در تصمیم گیری از الگوگیری از گروههای برون سازمانی استفاده کرده و حتی برخی اوقات از افراد خارج از سازمان هویت پذیر می شود.
۳-در انسان ها تمایل به نزدیک بینی ذهنی وجود دارد.
۴-انسان غالبا به ساده سازی علل سببی می پردازد.
۲-۸-۳- تصمیم گیری باز
مدل باز تصمیم گیری با بهره گرفتن از تئوری عمومی سیستم ها بنا شده است. در این مدل، رابطه ای دوطرفه میان سیستم تصمیم گیری در سازمان و محیط پیشبینی شده است. بعبارت دیگر، در این مدل، محیط و تمامی عوامل محیطی موجود در آن، سیستم تصمیم گیری را تحت تاثیر قرار میدهد و تصمیم گیری نیز به نوبه خود محیط را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مدل، چهره واقعی تری از تصمیم گیرنده ترسیم میشود. زیرا او موجودی جدا و مستقل از محیط تصمیم گیری به شمار نیامده است. همچنین شخصیت تصمیمگیر از جمله عوامل مهمی دانسته شده است که تصمیم یگیری را تحت تاثیر قرار میدهد.
“