گیل فورد در این نظریه، دو عامل «تفکر همگرا» و «تفکر واگرا» را از یکدیگر متمایز می کند و کلید خلاقیت را در تفکر واگرا میداند. تفکر واگرا یک جسجوی ذهنی است که به دنبال تمام راه حلهای ممکن برای یک مسأله است و در مقابل تفکر همگرا قرار دارد که در آن فرد می کوشد تا با ادغام اطلاعات به روش منطقی فقط به یک پاسخ صحیح برسد.
در نظزیه گیل فورد، تفکر واگرا از چند عامل مختلف تشکیل شده است. عوامل یا ویژگیهای تشکیل دهنده تفکر واگرا به شرح زیرند(سیف،۱۳۸۲):
سیالی(روانی) : تولید تعدادی اندیشه در یک زمان معین
انعطاف پذیری (نرمش) : تولید اندیشه های متنوع و غیرمعمول و راه حلهای مختلف برای یک مسأله.
تازگی(اصالت) :استفاده از راه حلهای منحصر به فرد و نو
گسترش(بسط) : تولید جزئیات و تعیین تلویحات و کاربردها
ترکیب: کنار هم قرار دادن اندیشه های نا همخوان
تحلیل: شکستن ساختارهای نمادین به عناصر تشکیل دهنده
سازمان دادن: تغییر شکل دادن طرحها، کارکردها و موارد استفادهها
پیچیدگی: توانایی برخورد کردن با تعدادی اندیشه مختلف و مرتبط به طور هم زمان
از میان ویژگیهای بالا سه ویژگی نخست از همه مهمتر هستند.
نظریه تورنس: یکی دیگر از دانشمندانی که درباره خلاقیت نظریهپردازی کرده و پژوهش زیادی انجام داده پاول تورنس است. تورنس به دو دلیل از شهرتی بینالمللی در این زمینه برخوردار است؛ یکی به دلیل نظریه خلاقیت و کیفیت آموزش آن و دوم به دلیل ابداع آزمون-های تفکر خلاق مینه سوتا.
تورنس در جدیدترین اظهار نظرش در مجله بازنگری روانشناسی پرورشی سه تعریف برای خلاقیت به دست داده است. یک تعریف پژوهشی، یک تعریف هنری و یک تعریف وابسته به بقاء(سیف،۱۳۸۶).
در تعریف پژوهشی او، تفکر خلاق یا آفریننده عبارت است از: فرایند حس کردن مشکلات، مسائل؛ شکاف در اطلاعات، عناصر گم شده، چیزهای ناجور، حدس زدن و فرضیهها، تجدیدنظر کردن و دوباره آزمودن آن ها و بالاخره انتقال نتایج.
تورنس در تعریف هنری خود از خلافیت یا آفرینندگی به موارد زیر اشاره کردهاست:
-
- آفرینندگی مانند خواستن دانستن است.
-
- آفرینندگی مانند عمیق تر حفر کردن است.
-
- آفرینندگی مانند دوباره نگاه کردن است.
-
- آفرینندگی مانند گوش دادن به بوهاست.
-
- آفرینندگی مانند خط زدن خطاهاست.
-
- آفرینندگی مانند رفتن به آبهای عمیق است.
- آفرینندگی مانند دستدان با فرد است.
تورنس (۱۹۹۸) در تعریف وابسته از آفرینندگی قدرت کنار آمدن فرد با موقعیتهای دشوار را ذکر کردهاست.
نظریه دبونو درباره خلاقیت: ادوارد دبونو صاحب نظریه تفکر جانبی و ابداع کننده این اصطلاح، اعتقاد دارد که تفکر جانبی نوعی تفکر است که با بصیرت، خلاقیت و طنز شباهت دارد(میلر،۱۹۸۳).
به عقیده وی این تفکر نوعی اندیشیدن به مسأله و نگریستن به جنبه ها و زوایای گوناگون آن است که می تواند منجر به ایجاد ایدههای جدید شود. به زعم دبونو؛ خلاقیت شامل گسستن از الگوهای تثبیت شده است تا بتوان به مسائل به شکلی جدید نگریست.
به نظر دبونو ذهن یک نظام نقشهسازی است که مرتب به خلق و تشخیص نقشهها و طرح ها مشغول است. این نقشههای اطلاعات، هرچند که برقراری ارتباط را تسهیل میکنند نارساییها و محدودیتهایی نیز دارند. از جمله این محدودیتها آن است که نقشههای ذهنی به تثبیت شدن یا غیر منعطف شدن گرایش دارند و این موضوع مانع رشد خلاقیت است.
او میگوید آموزش و پرورش با تأکید بر رشد نقشههای مفهومی بر تجدید ساختار این نقشهها و تحریک دستیابی به نقشههای جدید(خلاقیت) توجه اندکی دارد.
هدف از تفکر جانبی ایجاد نگرشی متفاوت بر چیزها، تغییرساخت قالبهای ذهنی و پیوند دادن اطلاعات به شیوهای نو در ایجاد ایدههای نو میباشد. دبونو تفکر جانبی یا تفکر افقی را در کنار نوع دیگری از اندیشیدن که تفکر عمودی نامیده می شود قرار میدهد. تفکر عمودی تقریبا معادل تفکر همگرای گیل فورد است که همواره در پی کشف تنها راه حل صحیح مسأله حرکت می کند. تفکر عمودی؛ منطقی، انتقادی و قضاوت گراست در صورتیکه تفکر جانبی مولد و خلاق است(سلیمانی،۱۳۸۱).
بشارتیان(۱۳۸۰) به نقل از دبونو؛ اختلاف بین تفکر عمودی و تفکر جانبی را شامل موارد زیر میداند:
-
- تفکر عمودی انتخاب کننده است، تفکر جانبی تولیدکننده و مولد است.
-
- تفکر عمودی دارای توالی است، تفکر جانبی می تواند پرش انجام دهد.
-
- تفکر عمودی مسیر مطمئنتری را برمیگزیند، تفکر جانبی در پی کشف مسیر نامطمئنتر است.
- تفکر عمودی یک جریان معین است، تفکر جانبی جریانی احتمالی است.
تفکر جانبی جانشین تفکر عمودی نیست، هر دو مورد نیاز هستند، آن ها لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند.
دبونو برای کسب و توسعه مهارت های تفکر جانبی روشهای متعددی را پیشنهاد کرده و در ذیل هر روش ضمن تشریح ماهیت آن شیوه، راهکارهای ارتقای مهارت های آن را نیز بیان کردهاست(دبونو،ترجمه بشارتیان،۱۳۸۰).
۱۹- ۲- ۲- سازمان چیست؟
با مروری بر ادبیات موجود درباره سازمان ملاحظه میکنیم که نه تنها از منظر رشته های علمی گوناگون تعاریف متفاوتی از آن صورت گرفته است، بلکه در درون هر رشته خاص نظیر جامعه شناسی، بر اساس الگوها و چارچوب مفهومی گوناگون، تعاریف متفاوت و گاه غیر قابل جمعی از این مفهوم ارائه شده است در یک تعریف کلی، سازمان عبارت است از نهادی اجتماعی است که هدف های جمعی را تعقیب می کند و بر چگونگی اجرای فعالیتهایش نظارت و کنترل دارد و دارای مرزهای مشخصی با محیط پیرامونی خود است.
در جامعه شناسی، سازمان به مثابه یک فعالیت برنامه ریزی شده، هدفمند و مبتنی بر همکاری، بررسی می شود.
رویکرد علم مدیریت به بررسی سازمان نگاهی ابزاری است، زیرا سازمان برای یک شرکت یا مؤسسه وسیله دستیابی به اهداف آن است.
ریچارد ال دفت(۱۳۷۷،۱۹) معتقد است: سازمان علیرغم تفاوتهای ظاهری فراوانی که دارند، به دلیل خصلت و ذات سازمان دارای ویژگیها و وجوه مشترک هستند.
-
- نهادی اجتماعیاند.
-
- دارای هدفاند.
-
- ساختارآنها طراحی شده و دارای سیستم فعال و هماهنگ میباشند.
- با محیط خارجی ارتباط دارند.
کلید واژه دیگر، «ساخت» یا «ساختار» است. ساخت از دیگر مفاهیم مناقشه برانگیز در علوم اجتماعی و جامعه شناسی است. هر پارادایمی تعریفی خاص ارائه میدهد.
“