حدیثی که در ذیل آیهی بالا بیان شده،عبارت است از : عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ رَفَعَهُ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَحْرَمَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ(علیه السلام) فَقَالَ لَهُ مُرْ أَصْحَابَکَ بِالْعَجِّ وَ الثَّجِّ وَ الْعَجُّ رَفْعُ الصَّوْتِ بِالتَّلْبِیَهِ وَالثَّجُّ نَحْرُ الْبُدْنِ وَ قَالَ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ مَا بَلَغْنَا الرَّوْحَاءَ حَتَّى بَحَّتْ أَصْوَاتُنَا.[۸۲] چون رسول خدا (صلّىاللَّه علیه وآله) محرم شد جبرئیل نزد او آمد و گفت: اصحابت را به«عجّ» و «ثجّ»مأمور کن پس عجّ بانگ برآوردن به لبّیک و ثجّ قربانى کردن اشتران است.
طبرسی” الثجاج” را این طور معنا کرده است، که به معنای یک دفعه ریختن مثل ریختن خون از بدن است.[۸۳] ومولف اطیب البیان بر این نظراست، که ثجاج به معنای پى در پى و بشدت و اتصال خارج شدن است.[۸۴] ودر تفسیرالمیزان آمده است، که ثجاج ابری است که بسیار آب بریزد.[۸۵]
این حدیث معنای ثجج را در کلام امام برای ما بیان می کند، در صدد تفسیرآیه نیست و بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۱-۱۵-وهج
طریحی بیان کردهاست،که “وهج” به معنای بسیار شعله ورشدن است.[۸۶] آیهی آورده شده، عبارت است از:«وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً »)نبا /۱۳)«و چراغى فروزان گذاردیم».
حدیثی که در این باب آورده شده است، به این شرح است :. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَا تَدْخُلِ الْحَمَّامَ إِلَّا وَ فِی جَوْفِکَ شَیْءٌ یُطْفَأُ بِهِ عَنْکَ وَهَجُ الْمَعِدَهِ وَ هُوَ أَقْوَى لِلْبَدَنِ وَ لَا تَدْخُلْهُ وَ أَنْتَ مُمْتَلِئٌ مِنَ الطَّعَامِ.[۸۷] و از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل است، که به حمام نرو مگر این که در درونت چیزى باشد، که شراره معده را خاموش کند، و آن تن را نیرومندتر کند، و با شکم پر هم بگرمابه مرو.
علامه بر این باور است، که کلمه وهاج به معنای چیزی است، که گرما و حرارت شدید داشته با شد[۸۸].
این حدیث برای ما بیان میدارد، که باشکم گرسنه حمام نرفتن بهتر است ودراین کار حکمتی است، وآن نیرومند شدن بدن است، و اگر می بینیم که این حدیث را ذیل این آیه آورده، از باب اشتقاق لفظ واژگان است.
۲-۱-۱۶-أود
واژه “أود” به معنای مشقت ودشواری است[۸۹]. آیهی آورده شده، در این قسمت عبارت است، از:«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ» (بقره /۲۵۵)«کرسىِ او آسمانها و زمین رادربرگرفتهو نگهدارى آنها، بر او دشوار نیست و اوست والاىِ بزرگ». دعای آورده شده، در این قسمت عبارت است، از: اللهم اشدد بهم عضدی و أقم بهم أودی و کثر بهم عددی و زین بهم محضری[۹۰]. بار خدایا بازوى من به نیروى فرزندانم توانا گردان، و به آنان نابسامانیهاى من به سامان آور و به ایشان شمار یاران من فزونى ده، و مجلس من به وجود ایشان بیاراى.
طبرسی در تفسیر مجمع البیانآورده است،که “لا یؤده” یعنی او را به زحمت و سختی نمی اندازد.[۹۱]
مولفدرتفسیرالمیزان براینباوراست،که نگهداریآسمانهاوزمینبرای خداوند مشقتی ندارد.[۹۲]
در این دعا نیز اود به معنا مشقت و دشواری بیان شده است، وطریحی آن رابراساس اشتقاق لفظ بیان کرده است،هر چند که در آیه نیز معنای واژه همین است.
۲-۱-۱۷-برد
واژه “برد” که مولف،آن را به معنای تگرگ و سرد بودن آورده است.[۹۳] آیهی آورده شده دراین قسمت عبارت است، از« لا یَذُوقُونَ فیها بَرْداً وَ لا شَراباً» (نبا/۲۴) «در آنجا نه خنکى چشند، و نه شربتى».
حدیثی که بیان شده، عبارت است از : قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) إذا اشتد الحر فأبردوا بالصلاه فإن الحر من فیح جهنم و اشتکت النار إلى ربها فإن لها فی النفسین نفسا فی الشتاء و نفسا فی الصیف فشده ما تجدون من الحر من فیحها و ما تجدون من البرد من زمهریرها.[۹۴] رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: هنگامى که گرما شدت پیدا مىکند، نماز (منظور نماز ظهر و عصر است) را تاخیر بیاندازید، تا هوا خنکتر شود؛ چه آن که این گرما ناشى از زبانه کشیدن آتش جهنم مىباشد، آتش دوزخ از کثرت و غلیان بر مکان خود مستولى شد؛ و در تنگنا قرار گرفت؛ پس حق تعالى به آن اذن داد، که دو نفس بکشد یک نفس در زمستان و یک نفس در تابستان، پس شدت گرما در تابستان از زبانه کشیدن و شعلهور شدن آن بوده، وشدت سرما در زمستان از زمهریر جهنم مىباشد.
علامه در ذیلآیهی بالا بر این نظراست،که برد وشراب در این آیه مقابل یک دیگرند وبرد مطلق هرچیز غیر نوشیدنی است، که انسان با آن خنک شود، و منظور از “چشیدن” مطلق دسترسی به خنکی و تماس با خنکی است، نه مطلق چشید نیها[۹۵].
آنچه به طور واضح در این حدیث در ذیل آیه مشخص است این است که برد را به هوا نسبت می دهد ومنظور سردی هوا است نه خود هوادر آیه نیز مقصود سردی چیزها است آن چنان در تفسیز المیزان آمده است وهم چنین می توان گفت، که در جهنم ازشدت حرارت و گرما،راحتی وجود ندارد، و برد می تواند این معنا را نیز دربرداشته باشد،که راحتی نیز به جهنمیان نخواهد رسید،ودرواقع این حدیث بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است،ودر تفسیر آیهی مورد نظر نیست.
۲-۱-۱۸-حصد
واژهحصد،مولفبراینباوراست،کهبه معنای درو کردنی،که چیزی از آن باقی نماند،است.[۹۶] آیهی آورده شده، دراین قسمت عبارت است، از « وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ» (ق/۹)«و از آسمان آبى پر برکت فرو فرستادیم و به وسیله آن باغها و دانههاى دروکردنى رویاندیم».
حدیث آورده شده،عبارت است، از: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ احْفَظْ لِسَانَکَ وَیْحَکَ وَ هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم.[۹۷]
مردى خدمت پیغمبر(صلى اللَّه علیه وآله) آمد، و عرض کرد:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ گفت:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ گفت:یا رسول اللَّه! مرا سفارشى کن فرمود: زبانت را نگهدار؛ واى بر تو! آیا مردم را جز دروشدههاى زبانشان به رو در آتش اندازد.
علامه بیان کرده است،که منظور از “حب الحصید"حب و دانه درو شده است، و اضافه کلمهحب به حصید،از باب اضافه شدن موصو ف به صفت است.[۹۸]
مولف تفسیر جوامع الجامع بر این باور است،که “حب الحصید” هر دانهای است، که بتوان آن را درو کرد، مانند گندم و جو.[۹۹] هم چنین راغب اصفهانی بیان داشته است که، اصل حصید درو کردن محصول است.[۱۰۰]
این حدیث بیان می داردکه،آدمی در این دنیا با زبانش هر عملی را کشت کند،نتیجه- اش راکه،کلمه حصید آن را بیان می دارد،خواهد دید؛واین حدیث هر چند بر اساس اشتقاق لفظ بیان شده است؛بازتابهای عمل توسط زبان را باکلمه حصید بیان می داردکه، مخاطب با دیدن کشت درو شده، باز تاب عمل زبان را برای خود به تصویر بکشد،وهم چنین میتوان گفت: بیانی مجازی و استعاره نیز نیز دارد، که نتیجه عملکرد زبان رابه کشت درو شده تشبیه می کند.
۲-۱-۱۹-حید
طریحی بیان داشته است،که واژه حید به معنای گریختن است.[۱۰۱] آیهی بیان شده، عبارت است، از « وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» (ق/۱۹)«بیهوشى مرگ به حق فرا رسید، و این همان است، که تو از آن مىگریختى».
حدیث بیان شده، عبارت است از:أیها الناس المجتمعه أبدانهم المختلفه أهواؤهم کلامکم یوهن الصم الصلاب و فعلکم یطمع فیکم عدوکم المرتاب تقولون فی المجالس کیت و کیت فإذا جاء القتال قلتم حیدی حیاد ما عزت دعوه من دعاکم.[۱۰۲]
و نیز از سخنان امام علی(علیه السّلام) است،درباره کندىورزیدن آنان که، از یاریش دست برداشتند، فرمود: اى گروه مردمانى که بدنهاشان گرد هم، و اندیشههاشان پراکنده است، سخنان شما (و لاف و گزافتان) سنگهاى سخت را نرم کند، ولى کردار شما دشمنانتان را در شما بطمع اندازد؛ (یعنى گفتارتان چون کردارتان نیست.) در انجمنها چنین و چنان گویید؛ (و بدروغ لاف دلاورى و جنگجویى زنید.) ولى چون جنگ پیش آید؛ «حیدى حیاد» میگویید؛ یعنى اى جنگ از ما دور شو (حیدى حیاد مثلى است که عرب وقت فرار از دشمن بر زبان آرد.) دعوت کسى که شما را بخواند؛ بجایى نرسد، و دل آن کس که در باره شما رنج کشد؛ آسوده و راحت نگشت.
حدیث گریختن کسانی که از جنگ فرار می کنند، رابه تجسم و تصویر می کشد،این حدیث ضرب المثلی رادربیان امام آورده است، که خود مردم جاهلی از آن استفاده کرده و برایشان بدیهی بوده است، و حدیث بر اساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است.
۲-۱-۲۰-ردد
مولفبراینعقیدهاست،کهواژه ردد،به معنای برگرداندن است[۱۰۳]. آیهی آورده شده عبارت است، از :«وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُراد» (ص/۶)«مهترانشان به راه افتادند،و گفتند:برویدو برپرستش خدایان خویش پایدارى ورزید،که این است چیزى که، از شما خواسته شده.»
در مفردات آمده است،که ردد به معنای بر گرداندن چیزی از ذات خودش، یابه حالتی از حالاتش میگویند[۱۰۴]. مولف مجمع البیان بیان داشته است، که “لَشَیْءٌ یُراد"یعنی کاری که برای ما خواسته شده است، وبر ما اراده شده است.[۱۰۵]
علامه در ذیل آیه بالا، اذعان داشته است؛که مقصود ی که از ظاهر آیه می توان فهمید این است،که اشاره به دعوت رسول خداوند دارد؛و غرضی که مشرکین از دعوت آن حضرت فهمیده بودند، وآن این است که آن حضرت، منظورش از دعوت به توحید ریاست وحکومت به مردم است.[۱۰۶]
حدیثی که ذیل آیهی بالا، آورده شده است، عبارت است، از:قال النبی(صلیالله علیه وآله) لا یرد القضاء إلا الدعاء.[۱۰۷]
این حدیث که، به معنای تغییر قضا و عوض شدن نتیجه آن بوسیله دعا آمده است، بر اساس اشتقاق لفظ ذیل آیه بیان شده است.ردد در آیه به این معنا است که، مشرکین که به بت پرستی مشغول بودند؛ می گفتند: پیامبر آمده است با دعوت به توحید مارا از بت پرستی منصرف گرداند،وبا این دعوت وپذیرش نتیجه اعمال آنان نیز عوض می شدو سرنوشت آنان نیز تغییر میکرد.
۲-۱-۲۱-شید
درکتاب مجمعالبحرینآمده است،که واژه شید،که مشیده، ازاین کلمه گرفته شده است، به معنای قصر طویل ومرتفع است.[۱۰۸] آیهی آورده شده در این قسمت، عبارت است از:
«أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَهٍ» (نسا/۷۸)«هر جا باشید مرگ شما را فرا مىگیرد، اگر چه در برجهاى محکم و مرتفع باشید».
حدیث بیان شده،عبارت است، از: إن الإمامه خص الله عزوجل بها إبراهیم الخلیل( علیه السلام) بعد النبوه و الخله مرتبه ثالثه و فضیله شرفه بها و أشاد بها ذکره فقال إنی جاعلک للناس إماما[۱۰۹]. که خداى عز و جل بعد از رتبه نبوت و خلت، در مرتبه سوم به ابراهیم خلیل (علیه السلام) اختصاص داده، و به آن فضیلت مشرفش ساخته، و نامش را بلند و استوار نموده است؛ و فرموده:همانا من ترا امام مردم گردانیدم.
طبرسی بر این باور است،که شید به معنای گچ و بلند کردن ساحتمان است؛ ومشیده ساختمانیاستکه،با گچ تزیین شده باشد.[۱۱۰] هم چنین علامه بیان داشته است، که مشیده از تشیید، به معنای رفع و بلندیاست،که اصلآن ازشیدبه معنایگچ میباشد؛چراکه ساختمانها بوسیله گچ زینت داده و مرتفع داده میشوند[۱۱۱]. و درمفردات آمده است که اشاده که از این ماده است، به معنای بانگ برداشتن و فریاد کردن است.[۱۱۲]
طریحی این حدیث را براساس اشتقاق لفظ بیان کرده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد.
۲-۱-۲۲-صفد
واژه صفد،که مولف آن را به معنای زنجیر وبندآورده است[۱۱۳]. آیهی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از« وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفاد» (ابراهیم/۴۹)«مجرمان را در آن روز به غلهایى که دست را به گردن بندد، بسته بینى.» حدیثی که در ذیل آیه آورده شده است،عبارت است از: إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ تُصَفَّدُ الشَّیَاطِینُ وَ تُقْبَلُ الْأَعْمَالُ أَعْمَالُ الْمُؤْمِنِینَ نِعْمَ الشَّهْرُ شَهْرُ رَمَضَانَ کَانَ یُسَمَّى عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْمَرْزُوق.[۱۱۴]
این حدیث درتایید معنای واژه صفد،در بیان امام آمده است، وارتباطی به تفسیرآیه ندارد؛ واز باب اشتقاق لفظ بیان شده است.
۲-۱-۲۳-ندد
در کتاب مجمع البحرین، واژه ندد به معنای مثل ونظیر بیان شده است.[۱۱۵] آیهی آورده شده عبارت است، از: « قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ» (فصلت/۹)«بگو:آیا نسبت به خداوندى که، زمین را در دو روز آفرید، کافر میشوید و براى او کسانى را همتا مىپندارید، این پروردگار جهانیان است.»
حدیثی که آمده است،عبارت است از : ثُمَّ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ قَبِّلْهُ فِی کُلِّ شَوْطٍ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَافْتَحْ بِهِ وَ اخْتِمْ بِهِ فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَامْسَحْهُ بِیَدِکَ الْیُمْنَى وَ قَبِّلْهَا فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهِ فَأَشِرْ إِلَیْهِ بِیَدِکَ وَ قَبِّلْهَا وَ قُلْ- أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ کَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى وَ عِبَادَهِ الشَّیْطَانِ وَ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ وَ عِبَادَهِ کُلِّ نِدٍّ یُدْعَى مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل[۱۱۶].- سپس دست بر حجر الاسود بساى و در هر شوط از طواف آن را ببوس، پس اگر امکان دست سودن و بوسیدنش را نیافتى، طواف را با آن آغاز کن و هم به آن ختم کن، و اگر امکان آن را نیافتى با دست راستت آن را لمس کن و آن دست را ببوس،و اگر امکان آن را نیافتى با دست خود به آن اشاره کن، و آن را ببوس و بگو: «این امانت منست که آن را ادا کردم، و پیمان منست که آن را تجدید نمودم، تا براى من بوفا کردنم شهادت دهی من بخدا ایمان آوردم، و بجبت و طاغوت ولات و عزّى و عبادت شیطان و عبادت هر معبود باطلى که در مقابل خدا ساخته، و آن را بجاى خداى عزّ و جلّ خواندهاند، کافر گشتم.