در جایی دیگر ،همان وجود ظاهری« شمع» را در خیال خود به طرزی دیگر پرورانده و بروز داده است:
شمع حریم عشقم،پروای کشتنم نیست بسیار دیده ام من،در زیر پا سر خویش( پیشین ، ۱۳۹۱ :۳ )
اغلب سرایندگان راجع به« گل و باغ و بلبل» بارها سخن گفته اند.اما آنچه درتخیل کسی مانند صائب تبریزی پیشرو مشخصه نازک خیالی شاعران سبک هندی، جوشیده است،نمونه ای می تواند باشد از تصورات شاعرانه خاص، که بکلی ازحوزه تخیل دیگر شاعران متفاوت می نماید.
دلم به پاکی دامان غنچه می لرزد که بلبلان همه مستند و باغبان تنها( پیشین،۳:۱۳۹۱)
پس،می توان ادعا نمود که دامنه خیال در اشعار شاعران بسیار گسترده است و تصویر های متنوع و ابتکاری، نتیجه جستجوی ذهن آنان در پرورش ایماژ و یا معانی تخیلی می باشد. زیرا خیال تحت تاثیر احساس وعاطفه درذهن شاعر به پرواز در می آید و تصویری جدا از سروده های گویندگان دیگر خلق می گردد. مولوی، «نی» را سمبل و بدل فردی انسانی به تصویر خیال می کشد که غریب وار به جهان مادی افتاده و از«نیستان» آفرینش جدا شده است.اکنون حکایت جدایی خویش را با زبانی سوزناک بازگومی کند و سعی دارد تا به «اصل» خویش باز گردد.
هرکسی کو باز ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش( پیشین،۴:۱۳۹۱)
اما صورت خیال و یا ایماژ در شعر همه شاعران ،اینگونه نیست وهرکدام در تصویرسازی تخیلی بنا به ذوق و مطابق شدت و ضعف تصویر برداری خیالی خویش ،هریک راهی دیگر برگزیده اند. صائب تبریزی در مورد همین ماده «نی» تصویر خیالش با مولانا متفاوت بوده و می سراید:
صور اسرافیل باشد،مرده را دل ناله اش چهره زرین او،آهن دلان را کیمیاست
گرچه سرتا پای اویک مصرع برجسته است هر سر بندی از او ترجیع بند ناله هاست
ترجمان ناز معشوق و تبار عاشق است با دهان بی زبان،با هر زبانی آشناست( هاشمی پور ، ۱۳۹۱ :۴ )
۲-۳ :انواع طبیعت گرایی در میان شاعران
به نظر می رسد سه گونه طبیعت گرایی در میان شاعران رواج داشته است:
الف) طبیعت گرایی تقلیدی: در این نوع شعر، شاعر از طبیعت گرایان دیگر تقلید می کند که نمونه ی بارز آن شعر برخی از شاعران سده های آغازین است که تقلید از تصویر سازی های شاعران عرب است و بیابان ، کاروان شتران و … نمونه هایی که نه با محیط زیست و شیوه ی زندگی شاعر منطبق است و نه شاعر آن منظره ها را دیده است. همین طور درشعر برخی از شاعران این روزگار، که بی آن که با طبیعت آشنا باشند و حتی شناختی مختصر از طبیعت و جلوه های گوناگون آن داشته باشند، به تقلید ازشاعران طبیعت گرا از روستا و پدیدههای طبیعت دم می زنند. ( شاه حسینی ، ۱۳۸۰ : ۸۸ ).
ب) طبیعت گرایی توصیفی: در این نوع، شاعر خواه معاصر باشد و خواه گذشته، در برابر پدیده ی طبیعی می ایستد و مانند گزارشگری آن چه را که می بیند وصف می کند. این وصف ها گاهی بسیار دقیق است و حاکی از دقت نظر شاعر، ولی به هر حال وصف است و از حد وصف تجاوز نمیکند. در چند دهه ی قبل که طبیعت گرایی توصیفی، ذهن و زبان شاعران سیاسی را نیز به خود مشغول کرده بود، شاعر گاهی از فقیری سخن می گفت که بی خانمان است و با تن پوش پاره در برف راه میرود و سرانجام کنج دیوار یا نبش کوچه ای آسمان برای او کفنی تدارک می بیند و او را زیر برف دفن می کند !
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پ) طبیعت گرایی تالیفی یا تاویلی: در این نوع، شاعر با طبیعت است، خواه به گونه ی تالیفی یعنی دوست بودن و الفت داشتن و خواه به گونه ی تاویلی یعنی تعبیر و تفسیر کردن. از این رو نمی توان گفت شاعر آن چنان با طبیعت در آمیخته است که خود را از آن جدا تصور نمی کند و هم از پدیدههای طبیعت برای بیان رساتر منظور خود کمک می طلبد. گاهی از پدیده ای به عنوان نماد استفاده می کند و گاهی به عنوان تمثیل. گاهی پدیده ای را چنان گسترش می دهد و به گونه ای عام مطرح می کند که جامعه یا جامعه هایی را در بر می گیرد و به صورت مانند در می آید و به مناسبت بر زبان جاری می شود.
شاعری که این گونه به طبیعت می نگرد نه تنها با شکل ظاهری بلکه با اجزای طبیعت و کارکرد گوناگون پدیده های آن آشنا است. و گاهی حتی مفهوم نمادین و فولکوریک هر پدیده را نیز میشناسد و به هنگام از آن در ارتقای زبان و بیان شعری خود استفاده می کند.
تفاوت ناظمی که از دور به طبیعت می نگرد و با انواع صنایع بدیعی و بازی با لغات، قصیده ای در وصف بهار یا توصیف خزان می سراید ـ کاری که بسیاری از ناظمان سنتی عمری در آن تلف کرده اند ـ با شاعری مانند نیما که عطر و طعم و صدای طبیعت در شعر او تجلی می کند در همین آگاهی از پیوستگی با طبیعت و همبستگی با آن است. ولی این آگاهی درجه ها و جلوه های گوناگون دارد. برای مثال از یک طرف منوچهری را داریم که غرق تماشا و توصیف عاشقانه ی زیبایی های طبیعت است و هر چیز را چنان حاضر و بی واسطه می بیند که مجالی برای تفسیرها و تعبیرهای گوناگون نمی گذارد و در شعر او عشق همین عشق انسانی و باده، همین بادهی انگوری است. در طرف دیگر حافظ را داریم که طبیعت در شعر او جنبه نمادی و سمبلیک دارد و آن هم به حدی است که هنوز بعد از صدها سال بحث در این است که آیا شراب در شعر او واقعا شراب است یا ابزاری برای بیان مطلب عرفانی و اجتماعی. در شعر معاصر نیز از یک سو نیما را داریم که در شعر او همه مرغکان و گل و گیاه شمال نغمه سر می دهند و می رویند و محمل مستقیم و غیر مستقیم اندیشه های او می شوند و از سوی دیگر شاملو را که در شعر او طبیعت از درون جامعه ی شهری سرک می کشد و این شهر و ذهنیت انسان شهری است که به طبیعت می نگرد و آن را ابزار بیان خود می کند.
تا سده ی نوزدهم این حضور طبیعت در شعر و اصولن در همه ی هنرها تجلی داشت. ولی در سده ی ما و در شعر بسیاری از شاعران، دیگر مظاهر صنعتی شعری جای طبیعت بکر را گرفته است. در شعر یک شاعر شهرنشین که با سرسام صدا و صنعت و خیابان و مترو سر و کار دارد، با شعر یک شاعر روستانشین که در آرامش سکوت و کشاورزی و جدول و جویبار، شب و روز می گذراند، تفاوت بسیار وجود دارد. اگر چه گاه همین تفاوت را در شعر دو شاعر شهر نشین نیز آشکارا می توانیم دید. مثلن تفاوت میان شعر ” فروغ فرخزاد ” و شعر “سهراب سپهری". “فروغ” نکوهشگر، “فروغ ” همه اضطراب و اعتراض و بیگانه با طبیعت و “سهراب ستایشگر، “سهراب” همه تسلیم و تکریم و آشنا با طبیعت. (شاه حسینی ، ۱۳۸۰ : ۹۰)
۲-۴ :اصطلاحات و تعاریف
۲-۴-۱ :تعریف کنایه :
معنای لغوی کنایه
کنایه از ماده «کنی» است، و یکی از انواع فن بیان در زبان فارسی است.کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است .
در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی نزدیک و دور باشد و این دو معنی باید لازم و ملزوم یکدیگر باشند؛پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد.مانند بیت زیر:
عابدانی که روی بر خلقند
پشت بر قبله می کنند نماز
در بیت بالا، روی بر خلق کردن و پشت بر قبله کردن هر دو کنایه از ریاکاری و توجه بر مردم به جای توجه به خداست.
اما کنایه در زبان هنر بیان عبارت است از ایراد لفظ و اراده معنی غیر حقیقی آن، آن گونه که بتوان معنی حقیقی آن را نیز اراده کرد چنان که فردوسی فرزانه طوس در بیت زیرگفته است :
نگه کرد رستم بدان سرفراز بدان یال سفت و رکیب دراز
قامت بلند آن پهلوان را اراده کرده است چرا که درازی رکاب لازمه اش بلندی قامت است .
باید دانست که تفاوت کنایه و مجاز در این است که در کنایه می توان معنی حقیقی اراده کرد ولی در مجاز معنی حقیقی اراده نمی شود.( همایی ، ۱۳۶۸ : ۲۵۷-۲۵۵ ).
۲-۴-۲ :تشبیه و انواع آن
تشبیه، از ریشه عربی « شبه» و مصدر متعددی به معنای مانند کردن می باشد. در اصطلاح فن بیان و بدیع، مانند کردن چیزی است به چیز دیگر در صفتی در شعر یا متن ادبی.
در زبان عربی ابتدا شیوههای بلاغت به هم آمیخته بود و بعد به سه شاخه جداگانه (معانی، بیان و بدیع) تقسیم شد. در این تقسیمبندی تشبیه در شاخه بیان قرار میگیرد. در زبان فارسی بیشتر فنون بیان (از جمله تشبیه) و قسمتی از مباحث مربوط به معانی را در بخش بدیع (سخن آرایی) آوردهاند و به همین علت در زبان فارسی تشبیه از اصطلاحات مشترک فن بیان و بدیع است.
۲-۴-۲-۱ :ارکان تشبیه:
تشبیه دارای چهار رکن است که به مجموع آنها «ارکان تشبیه» گفته میشود:
-
- مشبه؛
-
- مشبه به؛
-
- ادات تشبیه؛
-
- وجه شبه.
برخی غایت و هدف از تشبیه را نیز جزو ارکان تشبیه آوردهاند.
هدف و خواست سخنور از تشبیه گوناگون است؛ مانند: بیان امکان مشبه، بیان حال او یا میزان شدت و ضعف صفت در آن، ستایش یا نکوهش مشبه، برتری دادن مشبه بر مشبهبه و نشان دادن اهمیت و مشبهبه و دلیل دل بستگی و یا نیاز به آن.( شمیسا ، ۱۳۸۱ : ۱۵۳ ) .
۲-۵ :استعاره و انواع آن
استعاره، در لغت به معنای “عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است( شمیسا ، ۱۳۸۱ : ۱۵۴ ) . و در اصطلاح ادبیات فارسی بکار بردن واژهای است به جای واژه دیگر با علاقه شباهت، با وجود قرینه. استعاره در واقع تشبیهی موجز و فشرده است؛ که تنها “مشبه به” آن باقی مانده باشد. علاوه بر آن شاعر در تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده را دارد؛ اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو را. این دو ویژگی، استعاره را هنریتر و خیالانگیزتر از تشبیه می کند. همچنین استعاره نوعی مجاز است؛ با این تفاوت که اگر علاقه(ارتباط بین معنای حقیقی و مجازی) از نوع مشابهت باشد، استعاره است و اگر علاقه، مشابهت نباشد، مَجاز است( همایی ، ۱۳۷۴ :۲۲۰ )
۲-۵-۱ :ارکان استعاره
۱ـ مستعارمنه(مشبه به): معنای اولیه و ظاهری.
۲ـ مستعارله(مشبه): معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
۳ـ جامع(وجه شبه): ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
۴ـ مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را
در این بیت، مه “مستعارمنه” است. روی یار که به ماه تشبیه شده “مستعارله” است. “جامع” زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ “مه” مستعار است. ( کزازی، ۱۳۶۸ : ۱۵۸)