۲-ارتباط افقی (مشتری به مشتری) بویژه ارتباط سینه به سینه؛
۳-مخالفت مشتری با پیشنهادات رقیب و تاکتیکهای متقاعد کننده برای جذب مشتریان جدید؛
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۴-وفاداری غالبا به عنوان پیشبینی بین عملکرد مایل شرکت فرض گرفته میشود؛
۵-سرویسدهی به مشتریان وفادار کمتر هزینه بردار میشود؛
۶-مشتریان وفادار هزینههای بیشتری را برای مجموعهای از محصولات پرداخت خواهند کرد؛
۷-مشتریان وفادار به عنوان عوامل بازاریابی شفاهی برای شرکت عمل خواهند کرد؛
۲-۴-۵ انواع مصرفکنندگان از نظر متغیرهای جمعیتشناسی که کم و بیش مستعد و آماده میباشند تا رفتار وفادارانه را در یک زمینه خدماتی آشکار سازند.
-میزان تحریک مطلوب و بهینه (آمادگی برای وفاداری)
میزان تحریک مطلوب و بهینه: ویژگی میباشد که یک فرد را بر حسب پاسخ کلیاش در برابر محرکهای محیطی توصیف میکند. روانشناسان از دیرباز استدلال آوردهاند که هر وجود زنده به میزان معینی از تحریک نیاز دارد هنگامی که تحریک مطلوب و بهینه بیش از حد مطلوب باشد فرد سعی خواهد کرد تا آن را کاهش دهد.
در مورد فرد با تحریک مطلوب و بهینه زیاد، به عنوان فردی ترسیم میشود که در رفتارهای اکتشافی انتقالی مشارکت میکنند، تجارب مارک تجاری جدید را جستوجو میکند یا تامینکنندگان خدمات جدید را نمونهگیری میکند. از سوی دیگر برای کاهش دادن تحریک مطلوب و بهینه، یک فرد تمایل خواهد داشت تا از جستوجو کردن تجارب جدید بپرهیزد و برای مثال وفاداری به یک تامینکننده خدمات را آشکار میسازد.
۱-مصرفکنندگان کم تحریک مطلوب و بهینه، مسنتر، راضیتر، و در رفتار مصرفیشان وفادارتر میباشند.
۲-خریدکنندگانی که در مورد قیمتها نگرانی بیشتری دارند کمتر وفادار میباشند و گروههای صاحب درآمد مکفی وفادارتر از گروههای کم درآمد میباشند.
۳-از آنجا که زنان ارزش بیشتری را برای روابط دراز مدت قائل میباشند و دارای سوگیری احساسی هستند رفتار وفاداری قویتری به مارک تجاری نسبت به مردان دارند. به ویژه در زمینههای خدمات اجتماعی زیرا که وفاداری به خدمات با تبادلات اجتماعی مداوم عجین میباشد (کهریزی، ۱۳۹۱).
۲-۴-۶ معیارهای تشخیص وفاداری مشتری
-ترجیح دادن مارک تجاری با رضایت و خشنودی مشتری تاثیر متقابل دارد و روی وفاداری رفتاری مشتریان تاثیر میگذارد و بر اساس سهم از کیف پول مشتری محاسبه میشود.
قصد و نیت برای خرید مجدد
-محقیقین از دیرباز از اهداف و مقاصد خرید مجدد برای کمک به پیشبینی رفتار خرید در آینده استفاده کردهاند.
هدف برای توصیه کردن
قصد و نیت برای توصیه، بهترین واحد اندازهگیری برای پیشبینی نه تنها رفتار توصیه کرده مشتریان بلکه همچنین رفتار برای خرید آنها میباشد.
توصیههای مشتری
توصیههای مشتری نشان میدهد که آیا پاسخدهنده واقعا شرکت یا مارک تجاری را به فرد دیگر توصیه میکند یا نه.
روند خرج کردن
کینگهام (۲۰۰۷)، یک ضربالمثل مشهور در رشته بازاریابی وجود دارد که رفتار مشتری پیشین، یک پیشبین نسبتا خوب برای رفتار مشتری آینده خواهد بود. این عقیده مطرح میباشد که این روش اندازهگیری به بهترین وجه میتواند رفتار وفاداری آتی مشتریان و در نهایت رشد شرکت را پیگیری کند و بنابراین بر معیارهای دیگر فائق میآید (همان).
وفاداری غالبا به عنوان پیشبینی عملکرد مالی شرکت فرض گرفته میشود با این حال ارتباط غالبا به عنوان بخشی از یک مثلث به وجود می آید. ۱-رضایت مشتری؛ ۲-وفاداری مشتری؛ ۳-عملکرد شرکت؛ (تورس و مورگا،[۵۷] ۲۰۰۸). بخش اعظم تحقیقات گویای این موضوع هستند که: حفظ و نگهداری مشتری به عنوان محرک اصلی سودآوری شرکت است (همان).
۲-۴-۷ چهارچوب رویداد- تاریخ برای تفکیک مشتری و اداره موثر وفاداری مشتری و سودآوری
این مفهوم چهار نوع طبقهبندی متفاوت مشتری را ارائه میدهد.
۱-پروانهها؛ ۲-دوستان واقعی؛ ۳- غریبهها؛ ۴- سرسختان؛
تجزیه و تحلیل حاصل از این الگو به ما اجازه میدهد تا استراتژیهای ارتباط با مشتری و بازاریابی اختصاصی را برای هر کدام از چهار بخش بسازیم.
-مشتریان غریبه: به عنوان کم سود و تصدی کوتاه مدت طبقهبندی میشوند.
-استراتژی ارتباط با مشتری: انتخاب یک خط مشی ساده: زود شناسایی کن و روی هیچ چیز سرمایه گذاری نکن؛
-دوستان واقعی: مشتریان سودآور در دراز مدت؛
-استراتژی: نیاز به پرورش و رشد میباشد و برای برقراری ارتباط با آنها باید تلاش کرد؛
-پروانه ها: مشتریان کاملا سودآور که به شرکت وفاداری کمتری نشان میدهند؛
-استراتژی: به استراتژی نیاز دارند که قبل از اینکه سبک سنگین کنند، مورد بهرهبرداری قرار گیرند؛
-افراد سرسخت: افراد وفاداری هستند اما روی سودآوری شرکت تاثیر منفی میگذارند؛
استراتژی: بررسی توان مالی مشتری که اندازهی کیف پول مشتری نیز نامیده میشود. اگر اندازهی کیف پول اندک باشد، شرکت باید به یاد داشته باشد که شاهدهای قیمتگذاری جایگزین شوند تا مشتری به طور سودآور اداره شود. اگر اندازه کیف پول بزرگ باشد، برای افزایش دادن سهم کیف پول و بنابراین برای به حداکثر رساندن فروشها و سودها بایدبر روی فروش متقاطع و فروش در حال افزایش تاکید کر
د.
ضروری است که یک شرکت زمان بهجا و مناسب برای متوقف ساختن تجارت با یک پروانه را تشخیص دهد. اشتباه رایجی که مدیران مرتکب میشوند. تلاش برای جلب وفاداری میباشد زیرا تحقیقات نشان میدهد که سعی و تلاش برای تبدیل کردن پروانهها به مشتریان وفادار به ندرت موفقیتآمیز میباشد. از طرفی شرکت باید تلاش کند تا افراد سرسخت را به دوستان واقعی تبدیل کند در واقع از سرب به طلا برسند (کهریزی، ۱۳۹۱).
۲-۴-۸ وفاداری
همانطور که تاثیرات محیطی و تلاشهای بازاریابی، به صورت بالقوه میتواند باعث تغییر در رفتار مشتری شود، تیلور میگوید وفاداری مشتریان نتیجه فعالیتهای بازاریابی مطلوب و استراتژیک است. وفاداری مفهومی پیچیده است. اولیور(۱۹۹۹)؛ وفاداری را این طور تعریف میکند: یک تعهد عمیق به خرید مجدد در آینده یا خرید اضافهتر یک محصول یا خدمت ترجیح داده شده، که به موجب آن علامت تجاری تکراری و مشابهای، علیرغم اینکه اثرات محیطی و تلاشهای بازاریابی پتانسیلی برای تغییر رفتارها به وجود میآورند، خریداری شود. در واقع وی وفاداری مشتری (Y)، را کار کردی نهایی از برتری درک شده محصول (X1) نگرش شخصی (X2) قید و بندهای اجتماعی (X3) و اثرات هم افزایی آنها (X4) میداند.
Y=F(X1, X2, X3, X4)
به طور کلی صحبتهای او از این ادعا حمایت میکند که سنجههای وفاداری که فقط برای ملاحظات خرید مجدد لحاظ میشود، در درک وسعت مفهوم وفاداری ناموفق است. کلر (۱۹۹۸) اظهار میدارد که در گذشته وفاداری به علایم تجاری اغلب براساس تکرار خرید ساده اندازهگیری میشده است، درحالی که امروزه به این موضوع دست یافتهاند، که وفاداری مشتری چیزی بیشتر از یک رفتار خرید ساده میباشد.
از یک بعد دیگر، بالدینگر و رابینسون اعتقاد دارند که کاربرد وفاداری که هم شامل مولفههای رفتاری و هم نگرشی میشود نسبت به تاکید صرفا رفتار محور وفاداری مشتری، ارجحیت دارد (تیلور، ۲۰۰۴، ص۲۱۸). و در این رابطه چاودهور و هولیروک[۵۸] (۲۰۰۱) مدلی از وفاداری به علائم تجاری ارائه دادهاند که نشان میدهد، وفاداری خرید باعث بیشتر شدن سهم بازار میشود، در حالی که وفاداری نگرشی شرایطی را فراهم میکند که باعث قیمتگذاری بالاتر علایم تجاری میشود.
وفاداری یک مفهوم مهم در استراتژی بازاریابی هست و بگفته آکر وفاداری برند هستهی مرکزی ارزش برند هست. وفاداری منجر میشود مشتریان در بین راه حلها کمتر در جستجوی اطلاعات باشند. سولومون در سال ۱۹۹۲ نشان داد که تصمیمات خرید بر مبنای وفاداری ممکن است بصورت عادت درآید و این ممکن است نتیجه رضایت از برند جاری باشد. اساس مشتریان وفادار برای یک سازمان در کاهش هزینهها و انجام کسب و کار دارای مزیت خواهد بود (بنت و روندل،[۵۹]۲۰۰۱).
گراهام (۱۹۹۲) میگوید، وفاداری میتواند به شرکت جهت عکسالعمل به تهدیدها از قبیل رقابت، یک فرصت بدهد، چرا که هر چقدر مصرفکنندگان به برند وفادارتر باشند، بخاطر توانایی که محصول در ارضای نیاز آنها دارد، به افزایش قیمت حساسیت کمتری خواهند داشت (کهریزی، ۱۳۹۱).
به طور کلی باید گفت که تعداد زیاد مشتریان وفادار برای یک سازمان یک دارائی هستند و به عنوان مهمترین تعیین کنندهی ارزش ویژهی برند شناسایی شدهاند. در یک تعریف کلی که اولین بار توسط جاکوبی (۱۹۷۱) ارائه شده وفاداری عبارتست از، یک پاسخ رفتاری جانبدارانه، که در طول زمان به وسیلهی برخی تصمیم گیریهای واحد یا داشتن احترام و تمایل نسبت به یک یا برخی از برندها در مجموعهای از برندها نشان داده میشود و یک عمل روانشناختی هست.
نگهداری و تقویت وفاداری مشتری در راستای محصولات یا خدمات یک شرکت، عموما نکته اصلی و مرکزی فعالیتهای بازاریابی شده است (دیک و باسو،[۶۰] ۱۹۹۴). وفاداری مشتری، میتواند منجر به هزینههای بازاریابی پایینتر شود، مشتریان بیشتری را جذب کند، و روی معامله موثر باشد (اکر،۱۹۹۷). به علاوه، مشتریان وفادار، دنیای دهان به دهان را به سرعت رواج داده، با استراتژی های رقیبان مقابله میکنند (دیک و باسو، ۱۹۹۴) و فواید بیشتری را ایجاد میکنند. تعداد زیادی مشتریان وفادار به یک نام تجاری، دارایی شرکت محسوب میشوند و به عنوان شاخص اصلی ارزش ویژهی نام تجاری شناخته میشوند و همچنین حساسیت مشتریان وفادار به تغییر قیمتها در مقایسه با مشتریان غیر وفادار، کمتر است. در حالی که بیشتر محققان در زمینه وفاداری، بر تکرار خریدهای کالاهای مصرفی تمرکز دارند (میلر و دیگران، ۲۰۰۶).
دو گروه مقیاس نظری برای وفاداری به نام تجاری اندازهگیری میشوند: مقیاسهای نگرشی و رفتاری. تمرکز مقیاسهای نگرشی بر تعهد برنامهریزی شده است. برخی مقیاسهای نگرشی وفاداری به نام تجاری به قصد خرید و تبلیغات دهان به دهان یا خرید جنبی اشاره دارد. مثال مقیاسهای رفتاری وفاداری به نام تجاری شامل سهیم شدن در کیف پول، درصد خریدهای نام تجاری در طبقه محصول برای جابجایی کالاهای مصرفکننده و رفتار خرید مجدد است (کهریزی،۱۳۹۱).
یکی از تفاوتهای برجسته بین بهینهسازی تکهدفی و چندهدفی این است که در بهینهسازی چندهدفی، توابع هدف، علاوه بر یک فضای متغیر تصمیم معمول، یک فضای چند بعدی را ایجاد میکنند. این فضای چند بعدی، فضای هدف نامیده میشود. به ازای هر جواب در فضای تصمیم، نقطهای در فضای هدف وجود دارد که با f(X)=Z=(z1,z2,…,zM) نشان داده میشود. نگاشت بین یک بردار جواب و یک بردار هدف صورت میگیرد. بهینهسازی چندهدفی، گاهی اوقات به عنوان بهینهسازی برداری مطرح میشود، زیرا به جای یک هدف، به بهینهسازی برداری از اهداف پرداخته میشود.
یک جواب نامغلوب، به جوابی گفتهمیشود که جوابهای دیگر را پوشش دهد ولی خود توسط سایر جوابها، پوششداده نشود. یک جواب بهینه پارتو، جوابهایی در فضای شدنی هستند که اجزای بردار هدف آنها باهم نمیتوانند بهبود یابند و بهبود در یکی از اهداف باعث بدتر شدن مقادیر سایر اهداف میشود و در نتیجه یک جواب مناسب، جوابی است که عملکرد قابل قبولی را نسبت به همه اهداف داشته باشد. به عبارتی، اگر همهی اهداف به یک میزان اهمیت داشته باشند، هیچ یک از جوابهای این مجموعه با توجه به همهی اهداف از دیگری بهتر نیستند. به همه این جوابها، جوابهای مرغوب یا موثر گویند. بنابراین، اگر اطلاعات اضافی در مورد مساله در دسترس نباشد، ترجیح یک جواب بر جوابهای دیگر این مجموعه مشکل است (در غیاب هرگونه اطلاعات بیشتر همه جوابهای پارتو از اهمیت یکسانی برخوردارند). قابل ذکر است که در صورتی که اهداف متضاد نباشند، مجموعه بهینه پارتو، تنها در برگیرنده یک جواب بهینه است. به عبارتی، شمارهی مجموعه بهینه پارتو برابر یک است و این بدین معنی است که یک جواب کمینه برای همه توابع هدف وجود دارد. پیچیدگی دیگر این است که بهینهسازی چندهدفی به جای یک فضای جستجو، دو فضای جستجو دارد، که علاوه بر فضای متغیر تصمیم شامل فضای هدف نیز هست. در برخی از الگوریتمها، پیشروی در فضای هدف میتواند در راستای هدایت جستجو در فضای متغیر تصمیم مورد استفاده قرارگیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تعریف تابع هدف محدب
یک مسأله بهینهسازی چندهدفی محدب است، اگر همه توابع هدف و فضای شدنی آن محدب باشد. براساس این تعریف، یک مساله برنامهریزی خطی چندهدفی، یک مسأله محدب است. چون یک مسأله بهینهسازی دارای دو فضا (فضای هدف و فضای متغیر تصمیم)، است، تحدب در هر فضا برای یک الگوریتم بهینهسازی چندهدفی مهم است. همچنین، این امکان وجود دارد که فضای جستجو نامحدب باشد، در حالی که فضای بهینه-پارتو محدب است.
تفاوت بهینهسازی چندهدفی با بهینهسازی تکهدفی
به غیر از داشتن اهداف چندگانه، تفاوتهای بنیادی دیگری بین بهینهسازی تکهدفی و چندهدفی به صورت زیر وجود دارند.
چند هدف به جای یک هدف
مواجهه با دو فضای جستجو
فقدان حدود ساختگی
الف- چند هدف بهجای یک هدف
در بهینهسازی تکهدفی، یک هدف وجود دارد (جستجو برای یک جواب بهینه). اگرچه فضای جستجو، ممکن است دربرگیرنده چندین جواب بهینه موضعی باشد، هدف همیشه یافتن جواب بهینه سراسری است. در مجموع، هدف اغلب الگوریتمهای بهینهسازی تکهدفی یافتن جواب یگانهای است، حتی هنگامی که چند جواب بهینه وجود دارند. در یک الگوریتم بهینهسازی تکهدفی، هرگاه یک جواب جدید مقدار تابع هدف بهتری از یک جواب قبلی داشته باشد، جواب جدید پذیرفته میشود.
در بهینهسازی چندهدفی، پیشرفت در جهت طرح بهینه پارتو، هدف بسیار مهمی است. ضمناً، داشتن مجموعه جوابهای گوناگون در طرح نامغلوب نیز حیاتی است. الگوریتمی که مجموعه محدودی از جوابها را از طرح بهینه پارتو برمیگزیند، هدف اول یعنی همگرایی در طرح بهینه پارتو را برآوردهمیسازد، لیکن موجب فراهم آمدن چگالی و تنوع در مجموعه حاصل نمیشود. از آنجا که در یک بهینهسازی چندهدفی، همه اهداف با اهمیت هستند، مجموعه گوناگونی از جوابها بدست آمده که مربوط به طرح بهینه-پارتو هستند، تنوعی را در جوابهای بهینه ایجاد میکنند که هریک، اهداف را به طور متفاوتی برآورده میسازند.
ب- مواجهه با دو فضای جستجو
پیچیدگی دیگر این است که بهینهسازی چندهدفی به جای یک فضای جستجو، دو فضای جستجو دارد. در یک بهینهسازی تکهدفی تنها یک فضای جستجو (فضای متغیر تصمیم) وجود دارد. در این فضا، یک الگوریتم، با پذیرش یا رد جوابها بر حسب مقدار تابع هدف آنها عملمیکند. در بهینهسازی چندهدفی، علاوه بر فضای متغیر تصمیم، فضای هدف یا معیار نیز وجود دارد. اگرچه این دو فضا با یک نگاشت یگانه با یکدیگر مرتبط هستند، این نگاشت در اغلب موارد، غیرخطی است و ویژگیهای جستجو شبیه بههم نیستند. برای مثال مجاورت دو جواب در یک فضا به معنی مجاورت آنها در فضای دیگر نیست. بنابراین، اگرچه نیل به هدف دوم، برقراری پراکندگی در مجموعه جوابهای بدست آمده است، تصمیم گیری در خصوص اینکه پراکندگی در کدام فضا ایجاد شود نیز اهمیت شایانی دارد.
در هر الگوریتم بهینهسازی، جستجو در فضای متغیر تصمیم صورت میگیرد. به هر حال جریان پیشروی یک الگوریتم در فضای متغیر تصمیم میتواند به فضای هدف، کشانده شود. در بعضی از الگوریتمها، از پیشرویهای حاصل در فضای هدف میتواند برای هدایت جستجو در فضای متغیر تصمیم مورد استفاده شود. هنگامی که چنین چیزی اتفاقمیافتد، پیشرویها در هر دو فضا باید به طریقی هماهنگ شوند، که ایجاد جوابهایی جدید در فضای متغیر تصمیم، معرف پراکندگی مورد نیاز در فضای هدف باشند. این امر، به هیچ وجه، کار ساده ای نیست و مهمتر اینکه به نگاشت بین متغیرهای تصمیم و مقادیر تابع هدف بستگی دارد.
ج- فقدان حدود ساختگی
بسیاری از مسایل دنیای واقعی به طور طبیعی به عنوان مسایل بهینهسازی چندهدفی مطرح میشوند. در گذشته، به دلیل فقدان ابزارهای مناسب برای حل مسایل چندهدفی، طراحان مجبور به ابداع حدود ثابت ساختگی شدهبودند. در میان این روشها، روش مجموع موزون و روش -محدودیت، به طور رایجی استفاده میشدند. در روش مجموع موزون، اهداف موزون، برای تشکیل تابع هدف مرکب با یکدیگر جمعمیشوند. بهینهسازی این تابع مرکب منجر به بهینهسازی توابع هدف منفرد میشود. متأسفانه جواب یک چنین استراتژی بهینهسازی، به وزنهای انتخاب شده بستگی دارد. روش دوم، یکی از توابع هدف را برمیگزیند و بقیه اهداف را به عنوان محدودیتهایی در محدوده حدود از پیش تعیینشده قرارمیدهد. حدود ثابت ساختگی نیز یک مسأله بهینهسازی چندهدفی را به یک مسأله بهینهسازی تکهدفی تبدیل میکند. متأسفانه، اینجا نیز، جوابهای بهینهسازی تکهدفی همراه با محدودیت، بستگی به حدود انتخابشده برای محدودیتها دارد. بهینهسازی چندهدفی، برای یافتن جوابهای بهینهی پارتوی چندگانه، حدود ثابت ساختگی را نادیده میگیرد، و اصولاً میتواند مجموعهای از جوابهای بهینه متناسب با وزنهای متفاوت و بردارهای متفاوت را بیابد. اگرچه در عمل تنها به یک جواب نیاز است، آگاهی نسبت به جوابهای بهینه چندگانه، ممکن است طراح را در مقایسه جوابها و انتخاب جواب بهینه یاری رساند [۲].
دستهبندی روشهای چندهدفی
اولین قدم در باره مسایل بهینهسازی چندهدفی، تصمیم در مورد چگونگی ترکیب فرایند تصمیمگیری و جستجو است که با یکی از چهار روش زیر انجام میگیرد.
شکل۳- ۱- روشهای حل مساله چندهدفی.
جستجوی بدون تقدم
در این روش، هیچ تقدمی از طرف تصمیمگیرنده اعمال نمیشود. مهمترین روش از این دسته از روشهای حل مسایل چندهدفی روش مین-ماکس است.
در روش مین-ماکس از مفهوم کمینهسازی فاصله نسبی هر جواب از بهترین جواب ممکن f* استفاده میشود. به عبارت دیگر، اگر fi(x) تابع هدف iام باشد و f*بهترین جواب ممکن برای تابع هدف منفرد fi(x) باشد، آنگاه مقدارf* به صورت f*=(f*1,f*2,…,f*n) بدست میآید. در روش مین-ماکس، تابع هدف مسأله چندهدفی به صورت زیر فرمولبندی میشود:
که در این رابطه p پارامتر فاصله است.
چنانکه میبینید یکی از معایب این روش آن است که خروجی هر بار حل آنها تنها یک جواب است و تصمیمگیرنده ملزم به پذیرش آن به عنوان جواب نهایی است.
ابتدا تصمیمگیری سپس جستجو
در این روش ابتدا اولویت برای اهداف توسط تصمیمگیرنده مشخصمیشوند، سپس یک یا چند جواب متنوع که اولویت در نظرگرفتهشده را ارضا می کنند، بدست میآیند.
جستجو و تصمیمگیری همزمان
در این روش، تصمیمگیرنده در روند انجام جستجو مداخله میکند تا با تنظیم اولیتها در فرایند محاسبه جواب، جستجو برای رسیدن به جوابهای مورد نظر انجام شود. تصمیم مهم در ارتباط با مسایل بهینهسازی چندهدفی به روش تصمیمگیری همزمان، چگونگی ارزیابی کیفیت جوابها است. زیرا بعضی از اهداف متناقض هستند و این فرایند ارزیابی را مشکلتر میکند.
ابتدا جستجو سپس تصمیمگیری
در این روش، ابتدا جوابهای متنوعی حاصل میشوند، سپس تصمیم گیرنده از بین این جوابها، جوابهایی را که مناسبتر باشند انتخاب میکند. این جوابها باید از یک توازن نسبت به اهداف برخوردار باشند.
روش برنامهریزی آرمانی
در یک مساله برنامهریزی خطی، میتوان اهداف سازمان را در قالب یک هدف عمده مثلاً بیشینهسازی کل سود و یا کمینهسازی کل هزینهها، خلاصه کرد. در حقیقت، به تفصیلی که بحث خواهیم کرد، مطالعات انجام شده نشان میدهند که مدیریت شرکتهای بزرگ هم خود را صرف هدفهای دیگر نظیر تامین سود پایدار، افزایش )یا دستکم حفظ (سهم در بازار فروش، تنوع محصولات، تثبیت قیمتها، ارتقای روحیه کارکنان، کنترل شرکت توسط افراد یک خانواده و سرانجام بالابردن وجهه شرکت نیز کردهاند. برنامهریزی آرمانی، راه حرکت همزمان به سوی چند هدف را نشان میدهد. مبنای کار چنین است که برای هر یک از هدفها، عدد مشخصی به عنوان آرمان تعیین میشود. آنگاه جوابی جستجو میشود که مجموع (وزنی) انحراف هر هدف نسبت به آرمانی که بهازای همان هدف تعیین شده است را، کمینهکند.
برای بیان ریاضی این مطلب، فرض میکنیم کهx1,x2,…,xn متغیرهای تصمیم مساله وk تعداد هدفهای موردنظر باشند. اگر cjk ضریب gk آرمان (j=1,2,…,n) در تابع هدف شماره (k=1,2,…,K) k ، همچنین gk ، آرمان تعیین شده برای این هدف باشند. آنگاه در جستجوی جوابی هستیم که تا حدممکن دستیابی به آرمانهای زیر را میسرسازد:
از آنجا که تحقق همزمان همه این آرمانها مقدور نیست، لذا ضروری است که عبارت تا حد ممکن دستیابی به هدفها تعریف شود. در سادهترین حالت، موقعی که انحراف از آرمانهای تعیین شده در هر دو جهت دارای اهمیت یکسانی باشد، میتوان تابع هدف تلفیقی برنامهریزی آرمانی را به شرح زیر فرمولبندی کرد.
اما چگونه میتوان چنین تابع هدف پیچیده ای را حل کرد؟ کلید اصلی برنامهریزی آرمانی همین جاست. با بهرهگیری از فن فرمولبندی متغیرهایی با درایههای مثبت و منفی که در بالا ارائه شد، میتوان به سادگی Z را در چارچوب برنامهریزی خطی گنجانید.
قدم اول، تعریف متغیرهای جدید (کمکی) است:
به طوری که
چون yk ها میتوانند مقادیر مثبت و منفی را اختیار کنند، عناصر مثبت و منفی آنها یعنی- yk+,ykرا در چارچوب بحث بالا تعریف میکنیم. چنین فرمولبندی به نتایج زیر منتهی میشود:
که در آن،
بنابراین مدل برنامهریزی خطی بهصورت زیر میشود:
حال، میتوان با بهره گرفتن از روش سیمپلکس جواب بهینهای برای همه این متغیرها (و ازجمله xjها) بدست آورد. پس از آنyk+,yk – ها را که ماموریتشان به پایان رسیدهاست حذف کرد.
اکنون، فرض قبلی را که اهمیت انحراف از آرمانهای تعیین شده را برای همه هدفها یکسان میدانست، کنار میگذاریم. غالباً بعضی از هدفها نسبت به سایرین اهمیت بیشتری دارند. علاوه بر این، حتی در مورد یک آرمان هم، انحراف در یک جهت ممکن است اهمیت زیادتری نسبت به جهت دیگر، داشتهباشد. چنین تفاوتهایی را میتوان با کمک ضرایب وزنیwk+,wk-,(k=1,2,…,k) که به ترتیب به متغیرهایyk+, yk- مربوط میشوند، در فرمولبندی وارد کرد. این ضرایب وزنی اهمیت نسبی نتایج حاصل از انحرافها را میسنجند. در این حالت، تابع هدف برنامهریزی آرمانی به صورت زیر در میآید:
مطالعهی هوش: طی این دوره قلمرو روانآزمایی هوش توسعه یافت و فنآوری پیچیده و پیشرفته آزمونهای هوش بوجود آمد.
مطالعهی عواطف : در حوزهی عواطف مباحث پیرامون مسئله تخم مرغ و مرغ بود که کدام ابتدا بوجود آمده است، اول واکنشهای فیزیولوژیکی بوجود میآیند بعد هیجان یا بلعکس. در حیطههای دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخهای هیجانی بحث میکرد، اما طی این دوره اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار میگیرد، مورد توجه بود.
مطالعههای مربوط به هوش اجتماعی: در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیتهای علمی در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش میکردند، اما در کل میتوان گفت تلاشها در این مسیر تا حد زیادی دلسردکننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.
۱۹۸۹-۱۹۷۰
مطالعات اولیه پیرامون هوش عاطفی
مطالعههای اولیه در مورد هوش عاطفی طی این دو دهه صورت پذیرفت. در این دوره حوزههای شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بینتر و دقیقتر باشند و نوسانهای خلقی ممکن است، خلاقیت را افزایش دهند. همچنین در این دوره، حوزه ارتباطات غیر کلامی توسعه یافت و مقیاسهایی برای دریافت اطلاعات غیر کلامی ( که گاهی عاطفی هستند ) از چهره و قیافه افراد، اختصاص یافت. در حوزه هوش مصنوعی بررسیها و آزمایشها، در مورد این موضوع بود که رایانهها چگونه میتوانند حالتهای عاطفی را درک نمایند.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
نظریه جدید گاردنر در مورد هوش چندگانه، از هوش درون فردی نام میبرد که به توانایی دریافت و نمادپردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که، هوش اجتماعی شامل مهارتهای اجتماعی، مهارت همدلی، نگرشهای جامعهپسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن میباشد.
مطالعه روی مغز برای تفکیک ارتباطات بین عاطفه و شناخت آغاز شد و گاه و بیگاه از اصطلاح هوش عاطفی استفاده می شد.
۱۹۹۳-۱۹۹۰
ظهور هوش عاطفی
در این دورهی چهار ساله که از ابتدای دهه ۱۹۹۰ شروع میشد، مایر و سالووی چند مقاله در زمینه هوش عاطفی منتشر کردند.
مقالهها زمینه مناسب را برای مطرح شدن مفهوم هوش عاطفی فراهم نمودند. در همین زمان نتیجه مطالعهای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد. همچنین در این دوره زیر بناها و مفاهیم بنیادی هوش عاطفی، بویژه در علوم عصبی توسعه پیدا کرد.
۱۹۹۷-۱۹۹۴
رواج و گسترش مفهوم هوش عاطفی
با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلمن ( روزنامه نگار) آثار و نوشتههای علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد. این کتاب پر فروشترین در سطح دنیا، در تیراژ بالا انتشار یافت. مجله تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از EQ استفاده کرد. تعدادی از مقیاسهای شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند.
از سال ۱۹۹۸
تا کنون تحقیق بر روی هوش عاطفی و نهادینه شدن آن در محافل علمی
به موازات ابداع آزمونهای جدید برای سنجش هوش عاطفی و چاپ مقالههای پژوهشی در این زمینه، چندین تحقیق جهت شفاف ساختن مفهوم هوش عاطفی در حال انجام میباشد.
منبع: (سیاروچی و همکاران،۱۳۸۳: ۲۵-۲۴)
۲-۱-۵- هوش عاطفی و بهره ی هوشی[۳۳]
هوش عاطفی و بهره ی هوشی قابلیت های متضادی نیستند. بلکه بیشتر میتوان چنین گفت که متمایزند. همه ما ترکیبی از هوش و عاطفه داریم، افرادی که دارای بهره ی هوشی بالا و هوش عاطفی بسیار ضعیف(یا بهره ی هوشی پایین و هوش عاطفی بالا) باشند. علی رغم وجود نمونه نوعی، نسبتاً نادرند(دولویکس وهیگس[۳۴]، ۲۰۰۰: ۳۴۷).
فردی که فقط از نظر بهره ی هوشی (IQ) درسطح بالا قرار دارد ،ولی فاقد هوش عاطفی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است؛ در قلمرو ذهن چیره دست است، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است. افرادی که هوش عاطفی قوی دارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سر زنده اند و هیچ گرایشی به ترس و نگرانی ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر میکنند. آنان ظرفیت چشم گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند و دررابطه ی خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی و سرشار و مناسبی برخوردارند، آنان همچنین باخود بسیار راحت برخورد میکنند(الله وردی،۱۳۸۳: ۲۱).
ریون بار-آن(۱۹۹۹) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی از افراد نسبت به برخی افراد دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند، به تحقیقات بسیاری دست زده است. این سوال لزوم مرورکلی عواملی که تصور می شد موقعیت کلی را رقم میزنند و سلامت هیجانی را موجب میشوند، ایجاد می کند.
بار-آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده ی آنها هوش عقلی نیست بلکه باید در جستجوی عوامل دیگری بود. براساس مطالعات دانیل گولمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی(۷%) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش عاطفی وجود دارد. بطوریکه میتوان ادعا کرد آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای بهره هوشی بالا درزندگی تقلا میکنندو افراد دارای هوش متوسط به طورشگفت انگیزی پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش عاطفی بالای آنان نسبت داد.
بنابراین، فردی که قابلیت های عاطفی بالا دارد از بخش احساسی مغز خود به خوبی بهره می گیرد. در مقایسه با فردی که هوش عقلی در سطح مشابه دارد اما فاقد هوشیاری لازم عاطفی است درزندگی و ارتباطات خود موفق تر عمل می کند، درمقابل استرس و مشکلات مقاوم است وذهنی پویا در برابر چالش ها دارد. این امر اهمیت هوش عاطفی را در مقایسه با هوش عقلی نشان می دهد[۳۵].
۲-۱-۶- مقایسه هوش عاطفی و عقلی
بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی محیط کار است زیرا فرد در محیط کار خود علاوه برتوانمندیهای علمی(که از هوش عقلی نتیجه می شود) از قابلیتهای عاطفی خود نیز استفاده می کند. از این رو، در حوزه توسعه منابع انسانی در سازمانها مفهوم هوش عاطفی به کار گرفته شده است تا به مهارتهای عاطفی، علاوه بر قابلیتهای تخصصی، توجه شود.
بر اساس تحقیقات، هوش عقلی حداکثر ۱۰ درصد بر عملکرد و موفقیت تأثیردارد (مخصوصا در حوزه مدیریت)؛ البته تحقیقات «رابرت امرلینگ[۳۶]» و «دانیل گولمن» (۲۰۰۳) بیان می کنند که هوش عقلی نسبت به هوش عاطفی پیشگوی بهتری برای کار و عملکرد علمی فرد است. اما زمانی که این سوال مطرح می شود «آیا فرد می تواند در کار خود بهترین باشد و یا مدیری لایق باشد؟» در اینجا هوش عاطفی معیار بهتری است، هوش عقلی احتمالاً برای به دست آوردن این جواب کارایی کمتری دارد. «گولمن» نیز در کتاب جدید خود به نام (کار با هوش عاطفی[۳۷] ، ۱۹۹۸) بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار، یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات، تمرکز می کند. او معتقد است نه تنها مدیران و رؤسای شرکتها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار می کند نیازمند هوش عاطفی است(مْرِی[۳۸]، ۱۹۹۸ : ۲).
اما هرچه درسازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی افزایش مییابد. دراین زمینه «گولمن» و همکاران او معتقدند که هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد، اما در رده های مدیریتی اهمیتی حیاتی می یابد. آنان مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود ۵۸ درصد بهترینها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیف ترینها جدا می سازد و مشخص می کند. به همین علت است که هوش عاطفی از اهمیت زیادی برای یک رهبر برخوردار است(گولمن و همکاران، ۲۰۰۱ : ۴۷).
۲-۱-۷- دیدگاه های مختلف مربوط به هوش عاطفی و مؤلفههای آن
پترایدس و فارنهام[۳۹](۲۰۰۱و ۲۰۰۰) دو ساختار متفاوت از هوش عاطفی را بر اساس روش عملیاتی کردن آن ارائه کردند.
اولی هوش عاطفی مبتنی بر صفات شخصی[۴۰] نامیده شد که با نوع خاصی از یک عملکرد مرتبط بود و بوسیله ی آزمون های خود سنجی[۴۱]، مورد سنجش قرار گرفت. دومی هوش عاطفی مبتنی بر توانمندی[۴۲] نامیده شدکه با توانایی واقعی ارتباط داشت و نسبت به آزمون های مبتنی بر خصیصه، بوسیله آزمون های عملکردی[۴۳]،ارزیابی می شود (وارویک و نتل بک[۴۴]،:۲۰۰۴ : ۱۰۹۲).
الف - هوش عاطفی مبتنی بر توانمندی
این رویکرد بر اساس مدل مایر و همکارانش از هوش عاطفی شناخته شده است(دای[۴۵] و دیگران، ۲۰۰۲: ۱۱). مدل های توانمندی هوش عاطفی را در یک شیوه ی مشابه با هوش شناختی(به عنوان مثال بهره ی هوشی) مفهوم سازی می کنند.
تصور می شود هوش عاطفی در طول زمان توسعه پیدا می کند، با مقیاس بهره ی هوشی (IQ) همبستگی دارد و با آزمونهای بر مبنای عملکرد قابل اندازه گیری است(روزتی و سیاروچی[۴۶]، ۲۰۰۵ : ۳۸۹).
ب - هوش عاطفی مبتنی برصفات شخصی(ترکیبی)
این رویکرد براساس مدل های محققاتی چون گولمن(۱۹۹۶؛۱۹۹۵) و بار-آن (۱۹۹۷) شناخته شده است (دای و دیگران،۲۰۰۲ : ۱۱).
در این رویکرد که به دیدگاه ترکیبی نیز مشهور است هوش عاطفی را با دیگر توانمندی ها و ویژگی های شخصیتی مانند انگیزش ترکیب می کند.
این دیدگاه در بررسی هوش عاطفی تحت الشعاع متغیر های شخصیتی(نظیر همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند(مانند انگیزش، خود آگاهی و امید واری) قرار می گیرد، برعکس در دیدگاه پردازش اطلاعات(دیدگاه توانمندی)بیشتر بربخش های سازنده هوش عاطفی و رابطه آن با هوش سنتی تأکید می شود.
- محله ها و نواحی کوچک
بعضی نظریه های جرم، تفاوت بزهکاری را در سطح محلهها در نظر می گیرند. محلات در سطحی بالاتر از مکان یا خیابان، با محدودههای بزرگ سروکار دارد. در اینجا، تحلیلگر به چنین پرسشهایی پاسخ می دهد: کدام نواحی در اختیار گروه های تبهکار قرار دارد و کدام نواحی این گونه نیست؟ واحد تحلیلی مناسب، کاملاً متغیر است و می تواند شامل چند بلوک، محله یا حوزه های آماری و مانند آن باشد. در این سطح از تحلیل، از اشکال دوبعدی مانند بیضی، چهارضلعی، و چند ضلعیها برای نمایش رفتارهای مجرمانه روی نقشه استفاده می شود. اقدامات پلیسی در این سطح دقت مکانی کمی دارد، زیراً عموماً محدوده بزرگتر از آن است که امکان انجام گشتهای متمرکز و مؤثر، میسر شود. به هر حال، بسته به خصوصیات محله، قعالیتهای مرتبط می تواند شامل تلاش برای درگیر نمودن ساکنین برای رویارویی با جرایم و خلافکاریهای موجود باشد. اگر مجرمین به جای آنکه در مکانهای کوچک تمرکز داشته باشند، در تمامی سطح ناحیه جابجا شوند؛ آنگاه تلاش برای جلوگیری از اقدامات مجرمانه آنها باید در سطح ناحیه انجام گیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
- نواحی بزرگ
نظریه های دیگری نیز برای تشریح تفاوت میان الگوهای تمرکز جرم در سطوح بسیار وسیعتری ارائه شده است. برای مثال، نظریههای بزهکاری در مورد شهرها و منطقه ها متفاوت است. در سطح شهر، اقدامات پیشنهادی میتواند شامل تغییر در اقتصاد شهر، نظام حمل و نقل، سطح تحصیلات، امکانات رفاهی و سیاستهای مربوط به تفریح و سرگرمی باشد. در سطح منطقهای یا چند حوزه قضایی، اقدامات پیشنهادی برای رویارویی با تمرکز جرم میتواند شامل تغییرات اجتماعی یا تغییر سیاستهایی در مقیاس بزرگتر باشد. هرچند این نظریهها قابل توجه است، اما برای ادارات پلیس محلی، چندان کارایی ندارد. در نتیجه این نظریهها در این نوشتار مورد بررسی قرار نمیگیرد.
- تکرار بزهدیدگی
تکرار بزه دیدگی در پاسخ به این سوال را مطرح میشود که چرا بعضی به طور مکرر قربانی بزهکاری میشوند. این نظریهها میتوانند در هر سه سطح یاد شده قبلی یعنی: نقاط، خطوط و نواحی یا سطوح (چند ضلعیها)، به کار رود. به هر حال، تمامی موارد تکرار بزه دیدگی را نمیتوان روی نقشه نشان داد (اک و همکاران، ۱۳۸۷: ۱۱-۸).
۲ – ۲- ۱۳- ۲- تحلیل زمانی کانونهای جرمخیز
علاوه بر تحلیل مکانی بزهکاری که بر اساس تکرار بزه و تمرکز آن در محدوده های خاص شهر انجام می گیرد، کانون های جرم خیز می توانند بر اساس الگوهای زمانی ارتکاب جرائم مطالعه گردند. این بررسی بر پایه تغییرات نوع و میزان بزه در بستر زمان بر اساس معیارهایی چون کشف ارتباط و تغییرات در بین و میزان جرایم ارتکابی یک شهر در فصول مختلف یا ماه های مختلف سال، روزهای هفته و ساعات مختلف شبانه روز انجام می گیرد. این تحلیل در بسیاری از موارد در شناسایی بهتر نقاط جرم خیز و الگوهای مختلف بزهکاری کمک می کند و می تواند در پیشگیری بزهکاری به دست اندرکاران قضایی و انتظامی کمک نماید. علاوه بر این ترکیب تحلیل زمانی و مکانی بزهکاری امکان تحلیل های کامل تر و دقیق تری را فراهم می کند. چنانچه تحلیل مکانی محدوده های جرم خیز همانند گرفتن عکس از مقاطع مختلف زمانی باشد، استفاده از تحلیل زمانی به کنار یکدیگر قرار دادن این عکس ها شباهت دارد که در نتیجه همانند یک فیلم، پویایی و تغییرات محدوده های جرم خیز را در طول زمان( فصول، روزهای هفته و ساعات شبانه روز) نشان می دهد ( توکلی، ۱۳۸۴: ۷۱-۷۲ ).
۲-۲- ۱۳- ۳ - عوامل موثر در شکل گیری کانونهای جرم خیز
بیشک توزیع جغرافیایی بزه کاری در سطح شهرها یکنواخت و موزون نیست. علاوه بر این تحقیقات نشان می دهد وقوع بزه در شهرها تمایل و گرایش به تمرکز در برخی محدودههای خاص دارد حال پرسش اساسی این است که چرا برخی محدودههای شهری محل تمرکز و تراکم جرم و خشونت و نا امنی است و اساسا چگونه ممکن است مکان و شرایط مکانی بتواند عامل یا زمینه ساز این تمرکز باشد ؟ در پاسخ به این سوال اندیشمندان اظهار نظرهای متفاوتی کرده اند طرفداران نظریه فعالیت روزمره معتقدند همگرایی و ترکیب سه عنصر زیر موجب شکل گیری کانونهای جرم خیز می شود:
الف) وجود اهداف مجرمانه، در این مکانها که بزهکاران را ترغیب به ارتکاب جرم در این محدودهها می کند این اهداف می تواند مردم یا اشیایی باشد که معمولا قربانی بزه می گردند.
ب) وجود بزهکارانی که دارای انگیزه، توان و مهارت کافی جهت انجام عمل مجرمانه هستند.
ج) نبود مراقبت و کنترل مناسب جهت مقابله با اقدامات مجرمانه از سوی مردم و برخی از اندیشمندان در نقطه مقابل عامل اصلی شکل گیری کانونهای جرم خیز را تمرکز و تعدد بیش از حد اهداف مجرمانه (افراد یا اشیاء)دانسته اند که بطور مکرر قربانی بزه کاری می گردند . عده دیگری از محققین پیدایش کانونهایی جرمخیز را به این مهم نسبت می دهند که مجرمین همانند سایر مردم به زندگی کار و تفریح در سطح شهر مشغول هستند و در حین انجام امور خود در صدد ارتکاب عمل مجرمانه هستند و طبیعی است که افراد یا اشیایی که در مجاورت محل کار و زندگی و فعالیت این بزه کاران قرار دارند بیشتر در معرض بزه کاری آنها قرار می گیرند و بالعکس اهداف مجرمانه ای که در محدوده ها دورتر قرار گرفتهاند کمتر در معرض اقدام مجرمانه ی این بزه کاران قرار می گیرند بنابراین محدوده های جرم خیز عمدتا درمحل هایی شکل می گیرد که در مجاورت و نزدیکی محل سکونت، فعالیت و یا تفریح بزه کاران قرار دارد (توکلی، همان: ۷۳-۷۲).
عدهای از محققین دریافتهاند وجود برخی از کاربری ها در شکل گیری کانونهای جرم خیز تاثیر به سزایی دارد . شرمن ؛ گارتین و برگر از جمله کسانی هستند که به ارتباط نوع کاربری و شکل گیری این محدوده اشاره نموده اند همچنین “ران سک"و"مایر"در تحقیق خود در سال ۱۹۹۱ دریافتند ارتباط مثبت و معناداری بین میزان جرم و تعداد مشروب فروشی و عشرتکده ها در برخی بخشهای شهری وجود دارد این پژوهش نشان داد تاثیر مکانهای فوق در نرخ بزه کاری وقتی بیشتر است که مشروب فروشها و مراکز فساد در نواحی و محله های گمنام و با حفاظت و با مراقبت کمتر نیروی انتظامی قرار داشته باشد. همچنینی “کوهن” و همکارانش در سال ۱۹۹۳ در تحقیق مشابهی نتیجه فوق را تایید نمودند آنها در بررسی مکانهای تمرکز و تراکم جرایم مربوط به قاچاق مواد مخدر در یافتند این مراکز در نواحی شکل گرفته اند که مشروب فروشیها و مراکز فساد استقرار یافته است. عده ای دیگری از صاحبنظران به هم ریختگی فضایی و نبود انسجام اجتماعی را عامل اصلی شکل گیری کانونهای جرم خیز دانسته اند از جمله اسکوگان و ماکسی فیلد در سال ۱۹۸۱ چنین اظهار داشته اند که شرایطی محیطی چون وجود ساختمانهای متروکه و خالی از سکنه ، خرابه ها و فضاهای تخریب شده و در کنارآن وجود کج رویهای اجتماعی چون نزاع ، شرارت و اشکال مختلف خشونت در ملاء عام و یا مصرف مواد مخدر و مشروبات ولگردی باعث افزایش نا امنی و همچنین تشویق و ترغیب افراد به بزه کاری بیشتر در این محدوده ها می شود.
به نظر میرسد یکی از دلایل مهم فراوانی بزه کاری در این محدوده این است که بزه کاران در ارزیابی این مکانها در می یابند که جامعه و سازمانهای رسمی و غیر رسمی اجتماعی، توانایی و امکان کنترل مناسب این محدوده را نداشته و لذا در این مکانها امکان مناسب تری برای ارتکاب بزه با حداقل خطر و تهدید وجود دارد.
« ویزبرد»[۳۷] و « اک»[۳۸] چهار مفهوم اساسی زیر را در شکل گیری کانون های جرم خیز مؤثر دانسته اند:
الف) تسهلات[۳۹]: وجود امکانات و تسهلات مناسب بزهکاری چون وجود مشروب فروشی، قمارخانه، برخی مجتمع های آپارتمانی در یک محدوده جغرافیایی باعث ترغیب و تشویق بزهکاران به انجام رفتار مجرمانه در این محدوده ها می شود. علاوه بر این نوع و میزان بزهکاران به انجام رفتار مجرمانه در این محدوده ها می شود. علاوه بر این نوع و میزان بزهکاری بستگی به نوع افرادی دارد که به این مکان ها جذب می شوند.
ب) ویژگی های مکانی[۴۰]: وجود مشخصاتی چون دسترسی راحت، نبود گشت و نگهبان، عدم مدیریت اصولی و در کنار آن وجود برخی امکانات مجرمین را ترغیب به جنایت در برخی مکان های خاص می نمایند.
ج) اهداف مجرمانه[۴۱]: وجود اموال یا اشیایی که مطلوب بزهکاران است.
د) بزهکار[۴۲]: وجود تعداد بیشتر بزهکاران و داشتن توانایی و انگیزه کافی جهت عمل مجرمانه از دیگر عوامل مؤثر در شکل گیری کانون های جرم خیز است (اک و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۶۰).
ملاحظه می گردد تمامی نظریات و دیدگاه های فوق که بر پایه نقش محیط و شرایط مکانی و اجتماعی محیط در ایجاد کانونهای جرم خیز ارائه گردیده است تا حدودی به یکدیگر شباهت دارد اما آنچه طرفداران نظریه کانونهای جرم خیز بر آن تأکید دارند اینکه این مکانها در نتیجه استقرار و ترکیب اهداف بالقوه مجرمانه (قربانیان بالقوه جرم) و بزهکاران ایجاد می گردد وموجب پیدایش حداکثر فرصت و امکان بزهکاری در این محدوده ها می شود. به عنوان مثال واقع شدن هتل ها، فرودگاه ها، پایانه های مسافربری توقفگاههای وسایط نقلیه، رستورانها و مکانهای جاذب گردشگران و برخی مراکز تجاری و سیاحتی وتجمع بزهکاران در بیشتر موارد باعث ایجاد محدوده های جرم خیز می شود.
نکته مهم دیگری که طرفداران نظریه مکانهای جرم خیز بر آن تأکید می نمایند. اینکه مکانهای جرم خیز بیشتر در محدوده هایی قرار دارد که قربانیان بزه (شخص یا شی) و بزهکاران در بیشترین مجاورت با یکدیگر قرار گرفته باشند و این مجاورت باعث افزایش شدید فرصتهای بزهکاران و تکرار جرم می شود. در واقع این مکانها نوعی عدم تعادل، انحراف از استاندارد و طغیان ناهنجاری ها دیده می شود که موجب می گردد این محدوده ها همانند دمل های چرکینی در سطح شهر خود نمایی کنند. دمل هایی که در ابتدا به صورت نواحی با میزان کم بزهکاری تولد یافته و سپس به عرصه های تراکم و تمرکز بزهکاری بدل می گردند (توکلی، همان: ۷۴).
۲-۲- ۱۳- ۴ – روشهای شناسایی کانونهای جرم خیز
۲-۲-۱۳-۴- ۱- آزمونهای آماری اولیه
در میان روش های شناسایی کانون های جرم خیز برخی روش های آماری یکپارچه وجود دارد که به تحلیل گران کمک می کند تا الگوهای کلی و عمومی بزهکاری را درک نمایند. آمارهای کلی اولیه نشان می دهد که چگونه با آزمون های ساده می توان حتی قبل از آن که نقشه ای ترسیم کرد، درکی از یک نقشه کانون جرم خیز به دست آورد. برخی از مهم ترین آزمون های اولیه در این رابطه عبارتنداز :
- مرکز متوسط
نقطۀ مرکز متوسط را میتوان به عنوان معیاری تقریبی برای مقایسۀ توزیع فضایی انواع گوناگون جرم یا برای بررسی وقوع یک نوع جرم خاص در دوره های زمانی مختلف به کار گرفت. اندازه گیری جابجایی فضایی یک نوع جرم خاص از این جمله است. مرکز متوسط برای مجموع جرایم را میتوان به عنوان معیاری برای مقایسه الگوهای بزهکاری مجموعه انواع جرایم به کار برد (اک و همکاران، ۱۳۸۸: ۳۵).
- فاصله از انحراف معیار
شاخص فاصله از انحراف معیار به تشریح سطح و نحوه توزیع داده های مجرمانه در یک پهنه جغرافیایی کمک کند. بهتر است این آمار به عنوان شاخصی نسبی مورد استفاده قرار گیرد، تا بدین وسیله امکان مقایسه انواع جرایم یا مقایسه یک نوع جرم در دوره های زمانی متفاوت فراهم شود. هرچه اندازۀ فاصله از انحراف معیار بیشتر باشد، پراکندگی داده های بزهکاری بیشتر است (همان،۳۵).
- بیضی انحراف معیار
سطوح پراکندگی را میتوان به وسیلۀ بیضی انحراف معیار نیز نشان داد. اندازه و شکل بیضی، میزان پراکندگی را معین می کند و امتداد آن جهت حرکت رفتارهای مجرمانه را نشان میدهد (همان،۳۷).
- آزمون خوشهبندی
چهارمین و مفیدترین آزمون آماری جامع مقدماتی، آزمون خوشهبندی است. تحلیلگران جرم اغلب فرض می کنند توزیع جرم شکلی خوشهای و گرد آمده دارد، چه این خوشه ها وجود داشته باشد چه وجود نداشته باشد، تعدادی از این خوشه ها در توزیعهای تصادفی بزهکاری قابل مشاهده است. آزمون خوشهبندی، اولین گام برای شناسایی کانون جرمخیز است. چند روش برای آزمون خوشهبندی در توزیع بزهکاری قابل استفاده است. اکثر این روشها در برگیرنده اصل اولیۀ آزمون فرضیه و آمار کلاسیک است. که در آن فرض می شود توزیع بزهکاری از نظر فضایی کاملاً تصادفی است (). در نظر گرفتن فرض توزیع فضایی کاملاً تصادفی جرایم به عنوان فرضیه صفر، میتوان توزیع جرایم را با سطح معناداری فرضیه صفر مقایسه نمود تا اعتبار آن قبول یا رد شود.”شاخص نزدیکترین همسایه“و آزمون ”خود همبستگی فضایی“از جمله آزمونهای خوشهبندی است (همان، ۳۸).