خسرو هم برای رسیدن به حکومت ، ناچار میشود با شاهزاده رومی مریم ازدواج کند زیرا پدرش نقش مؤثری در پیروزی خسرو داشت. خسرو پس از مرگ مریم هم بیوفایی خود را به اوج میرساند و علیرغم فراهم بودن شرایط ازدواج با شیرین با فردی دیگر به نام شکر رابطه برقرار میکند تا حسادت شیرین تحریک شود وخودش را تسلیم خسرو سازد . شیرین با وجود بیوفاییها تا پایان درانتظار خسرو میماند. از پادشاهی ارمنستان دست میکشد سالها در قصر شیرین دور از وطن به سر میبرد. لیلی نیز به همسرش ابن سلام ، اجازه ارتباط نمیدهد و از او میخواهد که همیشه دوشیزه بماند و وقتی هم ابن سلام از دنیا رفت کسی را به دنبال مجنون میفرستد تا امکان دیدار و وصال فراهم شود اما شدت جنون قیس باعث میشود که آن دو تا پایان از هم دور بمانند و عاقبت لیلی در فراق مجنون بیمار میشود و از دنیا میرود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳ – ۶ – ۳)جاودانگی عشق:
عاشق و معشوق پس ازمرگ ، همدیگر را دیدار میکنند. رامین پس از مرگ ویس ،سه سال
در آتشگاه محل دفن او به عبادت میپردازد و در همانجا از دنیا میرود. مجنون بر مزار لیلی آنقدر نوحه میکند تا جان میبازد و شیرین هم پس از کشته شدن خسرو به دست پسرش شیرویه در دخمه خسرو خودکشی میکند.
۳ – ۶ – ۴) انواع عشق :
روزبهان بقلی عشق را به سه دسته طبیعی ، روحانی و ربانی تقسیم میکند طبقهبندی روزبهان مشابه افلاطون است . در داستانهای فوق عشق ویسورامین و خسرووشیرین ، طبیعی و جسمانی است که به وصال منجر میشود.(ر.ک.عبهرالعاشقین ، تصحیح جواد نوربخش) اما عشق مجنون از نوع دیگری است او در ابتدا طالب وصال بود و شدت عشق و ضعف نفس مجنون را وادار به سرودن اشعاری میکرد که آن را در هر کوچه و رهگذری میخواند. جسارت مجنون در اینکار سبب مخالفت پدر لیلی با ازدواج آن دو شد و مجنون در اوج ناامیدی آواره کوه و بیابان شد و عشق خالص لیلی را همیشه در وجود خود زنده نگاه داشت اما از وصال چشم پوشید و تن به محنت فراق داد. عشق مجنون به تدریج وسیلهای برای تعالی روحی او شد. چنین رفتاری ، عشق عذری نام دارد که برای نخستین بار در قبیله بنی عذره به وجود آمد. اصول عشق عذری عبارت است از : عشق ورزیدن ، عفت پیشگی عاشق ـ کتمان راز عشق و جان باختن در راه عشق که از حدیثی منسوب به پیامبراکرم (ص) گرفته شده است : «مَن عَشَقَ وَ کَتَم فعَفَّ و صَبَرَ ثُمَّ مات، ماتَ شَهیدا» (کنز العمّال : ۲۰۰۷)
ولی فایدهی کتمان عشق چیست؟ رازداری مانند ریاضتی است که میل و طلب را از بین میبرد و موجب تصفیه روحی میشود از طرفی چون عشق ، انسان را از خودخواهی به دیگر خواهی میرساند از فرد ، انسان واقعی میسازد . با این حال عشق عذری برزخ بین عشق مجازی و حقیقی است . زیرا از نظر داشتن معشوق انسان ، مجازی است . اما عفت پیشگی و مرگ در راه عشق آن را به عشق حقیقی نزدیک میکند.
از مقایسه دقیقتر داستان لیلی مجنون با خسرو و شیرین نظامی در مییابیم که مجنون و فرهاد هر دو دارای عشق عذری بودهاند یعنی با وجود آگاهی از محرومیت در وصال ، وفاداری و اخلاص عاشقانه در اوج است و عاشق را به کمال تواضع و تصفیه روحی میرساند چنانکه تفاوت نوع عشق ورزی در مقایسه فرهاد ، با رقیبش خسرو آشکارتر میشود. خلاصهی مقایسه صفات خسرو و فرهاد :
خسرو: هوسران ـ غم های موقتی از روی سرمستی، بی وفایی، مظهر غرور و خودخواهی، عشق جسمانی.
فرهاد: غم پرور ، دچار عشق واقعی، وفاداری، مظهر تواضع و جان بازی، عشق روحانی.
شیرین هنگام شکوه از خسرو دلایل فوق را دلیلی بر ناراستی خسرو میداند و میگوید تو به سلطنت مینازی و غرور و عشق در یکجا جمع نمیشود. تو شهوت پرستی و عاری از عشق حقیقی هستی زیرا یکدل نیستی و هر زمان به کسی دل خوش میکنی در حالی که من همواره در عشقت وفادار بودم.
پس فخرالدین اسعد گرگانی در مجموعه ویس و رامین عشق طبیعی ( جسمانی ) را مطرح میکند و نظامی در دو اثر خویش یعنی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین موفق به طرح دو نوع عشق طبیعی و روحانی میشود اما یوسف و زلیخای جامی نوع والاتری از عشق را مطرح میکند و بیانگر نظریهی روزبهان بقلی در مورد عشق است که به عقاید افلاطون جلوهای اسلامی میدهد.
از دید روزبهان ، لازمهی حسن، جلوهگری است وقتی حسن الهی با تجلی در اشیا ظاهر شد، مخلوقات ایجاد شدند (ر.ک.عبهرالعاشقین ، تصحیح جواد نوربخش) . حال هرگاه فردی به اقتضای تقدیر ، دچار عشق شد . عشق وی چه طبیعی باشد چه روحانی رو به خدا دارد زیرا حسن وعشق هر دو از خداوند آغاز شده است منتهی انسان ، حجاب است و هرگاه بتواند با گذشتن از لذات حیوانی به لذات روحانی برسد . حجابی که در قلب او وجود دارد به آینهای تبدیل میشود که میتواند حقتعالی را بیواسطه نشان دهد.از اینرو عدهای از عرفا ، عشق مجازی را پلی برای رسیدن به عشق حقیقی میدانند در داستان یوسف و زلیخا ، یوسف به عنوان واسطهی الهی پلی برای رسیدن زلیخا به خداوند میشود و اینکار با ازدواج زلیخا صورت میگیرد یعنی بقای عشق مجازی و رسیدن به عشق الهی .
نظر مولوی با جامی متفاوت است وی در داستان پادشاه و کنیزک ، موضوع عشق مجازی را مطرح میکند اما عاشق وقتی به خداوند دست مییابد که از عشق مجازی صرفنظر میکند و به حکیم الهی که واسطهی رسیدن به خداست دست مییابد در اینجا مرد خدا آینه اسرار حق میشود.بدین ترتیب جامی و مولوی با اینکه عشق مجازی را پلی برای رسیدن به عشق حقیقی میدانند در یک مورد اختلاف نظر دارند. جامی ، رسیدن به معشوق را راه رسیدن به خدا میداند و مولوی انصراف از معشوق مجازی و پیروی از مرشد و حکیم الهی را وسیله رسیدن به حق تعالی میشمارد .
۳ – ۷ ) :
این فصل را در دوبخش ارائه میکنیم.شعر کلاسیک و شعر معاصر. البته نگاه ما به شعر کلاسیک گذرا و کلی است چراکه در فصول گذشته مبسوط به شعر شاعران بزرگ پرداختهایم.
۳ – ۷ – ۱ )جایگاه زن در شعر کلاسیک:
در رابطه با این موضوع باید به یک تفکیک دست زد؛ یعنی اینکه نقش زن را در شعر کلاسیک ایران از نقشی که زن در شعر معاصر ایفا کردهاست، جدا کنیم. در شعر کلاسیک ایران زن، فی نفسه و عموماً اسباب لذت و طرب و سرگرمی مردان بودهاست و اگر حرف و حدیثی از او بوده، صرفاً در نقش وسیلهای برای ارضای نیازهای جسمی و روحی مردان است و هیچگاه شخصیت مستقلی از زن ارائه نمیشود. ولی در شعر معاصر ایران و تحولات عمدهای که پس از عصر نیما در شعر ما رخداد، رویکرد غالب شاعران معاصر نسبت به زن تغییرکرد. بهویژه حضور دو شاعر زن پر توان یعنی فروغ و سیمین بهبهانی لحن خاصی را از حضور زن در فرهنگ شعری ما تثبیت کرد.
آیا شخصیت تمام زنهایی که شاعران در شعرشان وصف کردهاند، کلی و یکسان و بدون ویژگی منحصر به فرد است یا هر کدام دارای شخصیت مستقلی هستند؟
شخصیت تمامی زنان در شعر معاصر ایران یکسان است و غالباً در حد تیپ باقی میمانند. به قول امروزیها، به هر وجودی که ابزاری نگاه شود، شخصیت فردی آن وجود نادیده گرفته میشود. دوران چند هزار ساله فئودالی و دهقانی، اجازهی درک عمیق انسانی از وجود زن را نمیدادهاست. جوامع بشری به تعبیر لویی دومون، انسان شناس برجسته فرانسوی بر دو دسته استوار است: جوامع هولیستی (کل باور) و جوامع اندیوید وآلستی (فرد باور). در جوامع نوع اول که جامعه ایران هم از آن دسته محسوب می شود، فردیت هیچگاه مجالی برای شکل گرفتن نداشته است و فرد انسانی در کلیت خود در جامعه مستحیل میشود و در مفهوم کلی تمامی انسانها (اعم از زن و مرد) در حد همان تیپ، باقی میماند (ر.ک.ثلاثی.۱۳۷۴).ولی دربارهی زنان متاسفانه قضیه پیچیدهتر است و چون در یک فرهنگ مردسالار و تحت سلطه نظامی که به تعبیر کارل و تیفوگل استبداد شرقی نامیده میشود؛ ظلم فراوانی به زنان میشود، زنان کشور ما در طول تاریخ تراژیک خود هیچگاه نتوانستهاند حضوری مستحکم در عرصههای مختلف اجتماعی و فرهنگی داشته باشند و از اینرو هیچگاه هویت مستقلی پیدا نکردهاند؛ با این وجود، این حکم مطلق نیست. مثلا لیلی در لیلی و مجنون و شیرین در خسرو و شیرین از جمله زنهایی هستند که ویژگیهای منحصر به فردی دارند و از این قاعده مستثنی هستند. این قاعده در مورد شیرین حکمیت بیشتری دارد و چون او غیر مسلمان است نظامی؛ این شاعر حکیم و نابغه به او نگاهی جسورانه تر از لیلی مسلمان دارد به حدی که در تصویر جغرافیایی او نیز خارق العاده فرا افکنی میکند، تا آنجا که از مرحله تیپ سازی به ساحت شخصیت پردازی هم نزدیک می شود؛ چیزی که ما در ادبیات کلاسیک خود کمتر آن را میبینیم با این حال، هر دو زن، قربانی همان فرهنگ ملک شهریار بازی از نوع هزار و یک شبی آن میشوند. در شعر امروز ما، شاملو با میلی آگاهانه، مساله ستایش و احترام زن را با سایههای کمرنگی از همان ذهن پرستنده مطرح میکند.
۳ – ۷ – ۲)جایگاه زن در شعر معاصر:
آقاجمال خوانساری از فقیهان و عالمان دورهی صفوی است که برخلاف بسیاری از هم عصران خود، مردی بود شوخطبع و آزاداندیش. کتاب «عقایدالنساء»، به صورت رسالات فقهی است که مراجع تقلید، جهت راهنمایی مقلدان خود مینویسند.
در این زمینه «کلثومننه» جای مجتهد را گرفته ، همراه سه گیسسفید کارکشته، دربارهی آیین شوهرداری، حمام رفتن، آرایشکردن، مقابله با مادرشوهر، هوو، و غیره نصایحی به زنان میدهند.محمد کتیرایی در مقدمهی چاپی از این کتاب مینویسد:
این نکتهی مهم را باید بهیاد داشت که نویسندهی «عقایدالنساء» در پی گردآوری فرهنگ توده نبودهاست و انگیزهی او در نوشتن این رساله، دستانداختن و ریشخندکردن خرافات و باورهای مردم روزگارش و بهویژه زنان اصفهانی بودهاست. افزون بر این شاید بهیک اعتبار ـ با در نظرداشتن زمان و محیط نویسندهی «عقایدالنساء» ـ بتوان گفت که این ریشخند شامل حال آن دسته از مردم نیز میگردیده کهیک مشت منقولات موهوم را چون اصول موضوعه و بدیهیات اولیه، دستکم در ظاهر پذیرفته بودند و خود را از علما میشمردند و نویسندهی این رساله، گویی خواسته بگوید که گهر کم از کبود نیست، همه سر و تهیک کرباسند.
نحوهی ریشخندکردن و موضوعاتی که نویسنده در این کتاب، که به دوران صفویه برمیگردد، پیش میکشد، قابل توجه است. کتاب «عقایدالنساء» از باورهای خرافی و کردار ناپسند برخی زنان نیز انتقاد میکند و قصد نویسنده، اصلاح آنان است. اما باید بهیاد داشت که مسالهی آزادی زن به مفهوم جدید آن مطرح نیست، بلکه او میخواهد که زنان مطابق با سنن درست اسلامی رفتار کنند. همانگونه که گفته شد، باید بهیاد داشت که کتاب به دورهی صفوی برمیگردد و صحبت از آزادی زنان در آن دوره محلی از اعراب نداشتهاست.
نویسندهی «عقایدالنساء» گرچه از خرافات متداول زمان خود و عقاید نادرست و مسخرهی عصر خود انتقاد میکند، درپی این نیست که زنان از قید حجاب و محدودیتهای دیگر، رها شوند و مانند مردان از امتیازات اجتماعی برخوردار باشند، بلکه منظور او این است که زنان از شرع دین اسلام، آنهم بهصورتی که علمای آن روزگار تجویز میکردند، پیروی کنند.
با آغاز انقلاب مشروطیت و رشد جریان تنویر افکار، آگاهی و شعور اجتماعی مردم به طور محسوسی بالا رفته و زنان نیز ضمن اینکه توانستند تا حدودی به کسب سواد و دانش نائل شوند و به واسطه همهگیر شدن بحثهای اجتماعی از طریق بحثهای خانوادگی و مطالعهی نشریات مختلف منتشرشده ، آگاهی آنها نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی عصر خود افزون شد و زنانی که استعداد و قریحهی هنری داشتند کم کم در صحنههای اجتماعی ظاهر شدند.
مدت درازی طول کشید تا در اثر آشنایی با تمدن غرب و آغاز جنبش آزادی خواهی، دگرگونیای در وضع اجتماعی ایران و در نتیجه در موقعیت اجتماعی زنان پیش آمد. حتی پس از مشروطیت، استبداد و سنتهای عقبماندهای که زنان را در گوشهی انزوا نگاه میداشت، از میان نرفت . سنتپرستانی که با مشروطیت مخالفت میکردند، مدعی بودند که با آمدن مشروطیت، منکرات مجاز، مسکرات مباح و مخدرات، مکشوف و شریعت، منسوخ خواهد گشت.
آنان هنگامی که موضوع آموزش و تربیت دختران و بازشدن مدارس «تربیت نسوان» و «دبستان دوشیزگان» مطرح شد، اینکار را در ردیف اباحهی مسکرات و اشاعهی فاحشهخانه، قلمداد کردند. حتی کسانی که از لحاظ سیاسی، مردان روشنفکری بودند، رفع حجاب و شرکت زنان در امور اجتماعی را نکوهیده و مخالف دین اسلام میدانستند. با در نظر گرفتن این مقدمات، میتوان دریافت کسانی چون طاهرزاده، صابر، معجز شبستری، میرزا یحیی دولتآبادی، لاهوتی، عشقی، دهخدا و ایرجمیرزا، که آزادی زنان را عنوان کردند، تا چه اندازه آزاده و آزاداندیش بودند و با چه مشکلاتی میجنگیدند.
در سال ۱۹۰۶ م با انتشار مجلهی طنز «ملانصرالدین» در باکو، شعرهای شاعر بزرگ قفقازی میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، در ایران نیز رواج پیدا کرد و بسیاری از آنها در مجلهی آذربایجان (تبریز) و نسیم شمال (رشت)، ترجمه شدند و به شعر فارسی درآمدند.
صابر بسیاری از شعرهای خود را به موضوع زنان اختصاص میدهد و با طنز لطیف خود تصویر جانداری از بیعدالتیهای اجتماعی نسبت به آنان به نمایش میگذارد. موضوعاتی که صابر برای شعرهای خود انتخاب میکند در آن زمان بسیار بکر و جالب بودهاست. مثلاً دختری کم سن و سال را به شوهری پیر دادهاند که هم سن پدر اوست. دختر نه تنها او را دوست ندارد که از او و قیافهاش وحشت دارد و میترسد. وصف شاعر از زبان دختر در برخی از این بیتها چنین است:
«وایوای بهخدا که این بشر نیست! از شکل بشـر در او اثر نیست!
والله بهخدا، این شـــــوور نیست! در عقــــد که شرم کردم آخر
گفتید پســــــر است، گشت باور حالا دیدم که چیست شوهر . . .
دارد به ســــــــــرش کلاه گنده ابروش، سفیـــــــــده و بلنده
هم سن پدر بزرگ بنــــــــــده! آب دهنش تنــــــــــــفرآور
بوی بدنـــــــــــش ز گند بدتر وحشت کنم، اوست دیومنـظر!»
(صابر :۲۱۳)
در شعر دیگری به نام «دختر کافر» چنین آمده که مردی به روزنامهی ملانصرالدّین مینویسد: «ای ملانصرالدّین! نمیدانم چه کنم! زن من، این دختر کافر، مرا کشت! سه چهار بچه زاییده، پیر شده و از ریخت افتاده است. میگویم بگذار یک دختر جوان بگیرم تا هم ترا خدمت کند و هم بساط عیش من جور شود، ولی او رضایت نمیدهد!»
مردان شعرهای «صابر»، زن گرفتن و طلاق دادن را جزو افتخارات خود میدانند و به پیروی از پدران خویش، بهسادگی لباس عوض کردن، زن عوض میکنند.
در شعر «مارش پیران» پیرمردی مباهات و افتخار میکند که همیشه چهار زن در خانه دارد و در عین حال از نظربازی با پسران کم سن و سال نیز غفلت نمیکند. در شعر دیگری به نام «ای داد بیداد اردبیل»، کسی از شهر اردبیل به باکو میرود و برای نخستین بار چشمش به زنهای بیحجاب میافتد و مات و مبهوت میماند. او از اینکه عمری را بیهوده تلف کرده و از دیدن این مَهرویان، غافل بوده و دور از آنها به سر برده، به شدت افسوس میخورد:
«من به باکویم کنون، باکو نگو، یک خلدزار خاصه ساحل، هست الحق لعبتستان قُتار
هرطــــرف مادامهای چاق و چله، گلعذار تحفه و طرفه، تمامی سرو آزاد اردبیل!
از تو، نامردم، نمـــایم باز اگر یاد، اردبیل! نیست دهتا،پانزدهتا،هست درهرجا مادام
خانه، منزل،روی بالکون،روی ایوآنها،مادام سیرک،مهمانخانه،پاساژ،ساحلدریا، مادام
هوشـم از سر میبَرد، ای داد بیداد اردبیل! از تو نامردم، نمایم باز اگر یاد، اردبیل! »
(صابر:۳۱۲)
در شعرهای «صابر» این مردان هستند که بیشتر مورد انتقاد قرار میگیرند و سبب عقبماندگی و جهل زنان شمرده میشوند. با این وجود زنان خرافی و نادان نیز از نیش زبان شاعر به دور نماندهاند. از جمله در شعرهای او میتوان انتقاد به نصیحتهای مضحک زنان سالمند به زنان جوان را دربارهی آیین شوهرداری و یا انتقاد به رفتار بیرویهی مادران در شیوهی تربیتی نادرست فرزندان خود و به اصطلاح لوس بارآوردن آنان را دید.