طراحی آموزشی ساختن گرایانه
یکی از عوامل مهمی که در دهه ی ۱۹۹۰ بر طراحی آموزشی تأثیر گذاشت، گرایش طراحان و تخصصان آموزشی به رویکرد ساختن گرایی بود. طراحی آموزشی ساختن گرایانه روشی یادگیرنده محور است که در موقعیت های آموزشی و یادگیری، فرد را فعال، برای ساخت دانش می داند. در طراحی آموزشی مبتنی بر این رویکرد، رعایت اصولی می تواند اثربخشی آموزش را دو چندان کند و یادگیری پایدارتری را به ارمغان بیاورد. از جمله: ۱- استفاده از فعالیت های اصیل یا همان موقعیت های زندگی واقعی خارج از آموزشگاه، که محتوا و مهارت ها را برای یادگیرندگان مربوط و معنی دار می سازد و سبب می شود تا دانش آموز مهارت ها و محتوا ها را ارزشمند و قابل کاربرد بداند. ۲- استفاده ی دانش آموز از دانش موجود خود برای ساختن معنی های تازه، که یادگیرندگان را در خود سامان گری[۴۰] یاری می رساند. ۳- استفاده از یادگیرندگان ماهرتر برای کار کردن با یادگیرندگان غیرماهر، که همان روش استاد شاگردی شناختی است. ۴- استفاده از آموزش بالا به پایین، یعنی ابتدا مفهوم های مشکل و پیچیده تر ارائه می شوند و بعد به موضوعات ساده تر پرداخته می شود. به این ترتیب، موقعیت آموزشی معمولاً با یک مسئله شروع می شود.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
طراحان ساختن گرا به طور عادی محتوا را از قبل تعیین نمی کنند، زیرا معتقدند که افراد باید تفسیر شخصی شان را از دانش بسازند. طراحی آموزشی مبتنی بر ساختن گرایی، به جای تقسیم و تحلیل حوزه ها بر اساس تحلیل منطقی از تعلقات دانش، به سمتی از ملاحظۀ چیزی جهت می یابد که افراد واقعی در یک حوزه ی دانش خاص انجام می دهند. ایشان محیط هایی را تحلیل می کنند که در آنها شایستگی ها، مهارت ها و دانش به طور طبیعی وجود دارد. بدین ترتیب مرکز تحلیل از دیدگاه ساختن گرایی بافت[۴۱] یا موقعیت یادگیری است نه محتوا. این، اصلی از ساختن گرایی را انعکاس می دهد که یادگیری در موقعیت های مربوط و واقعی اتفاق می افتد. برای طراحان ساختن گرا، تحلیل موضوع یادگیری به جای اینکه اهداف جزئی عینی آموزش را مشخص سازند به تعیین اهداف یادگیری به صورت کلی، منجر می گردد. ساختن گرایی همچنین دلالت هایی خاص برای سنجش یادگیریِ یادگیرنده دارد. به نظر جاناسن[۴۲] (۱۹۹۱)، یک دلالت صریح از ساختن گرایی برای ارزشیابی یادگیری این است که ارزشیابی باید هدف– آزاد[۴۳] باشد. ساختن گراها اغلب سنجش فرآیندهای تفکر یادگیرندگان را مطرح می کنند تا از آنها بخواهند مسائل را در یک حوزه حل کنند، تصمیماتشان را تشریح کرده و از آنها دفاع نمایند (بدنار[۴۴] و همکاران، ۱۹۹۲).
طراحان ساختن گرا از سنجش های هدف- آزاد استفاده می کنند تا مشخص نمایند که آیا یادگیرندگان دانشی را که برای خود ساخته اند، می فهمند و می توانند بکار گیرند (پرکینز[۴۵]، ۱۹۹۲). به نظر ایشان، یادگیری از اکتشاف دیدگاه های چند گانه حاصل می شود و ارزشیابی فرایند ها باید امکان بررسی در این دیدگاه های مختلف را فراهم آورد و نه پی گیری نیل به تنها یک راه حل درست را (جاناسن، ۱۹۹۱). بدین ترتیب طراحان ساختن گرا بایستی از یادگیرندگان بخواهند تا راه حل های جایگزین برای یک مسئله را ارائه کنند و در پشتیبانی از نظرشان بحث کنند.
۴- ارتباط گرایی
ارتباط گرایی یک نظریه ی یادگیری جدید است که ترکیبی از مدل های سنتی شناختی و ساختن گرا می باشد (زیمنس[۴۶]، ۲۰۰۴). نظریه ی یادگیری ارتباط گرایی توسط جرج زیمنس (۲۰۰۴) و استفن داونز[۴۷] (۲۰۰۶) ارائه شده است.
طبق نظریه ارتباط گرایی، یادگیری در عصر دیجیتال به صورت فرایند شکل دهی به شبکه ها روی می دهد. به عبارت دیگر دانش و شناخت در میان شبکه ای از افراد و فناوری توزیع شده است و یادگیری، فرایند مرتبط کردن، رشد دادن و هدایت این شبکه ها است (زیمنس و تیتنبرگ[۴۸]؛ به نقلِ زنگنه، ۱۳۹۱).
از نظر ارتباط گرایی، یادگیری عبارت است از «فرایند خلق گره ها و ارتباطات جدید». به عبارت دیگر، یادگیری فرایند شکل دهی و شکل گیری شبکه هاست (زیمنس، ۲۰۰۵). «ارتباط گرایی دیدگاهی است که دانش و شناخت را توزیع شده در سطح شبکه ای از افراد و فناوری ها می بیند و یادگیری را فرایند ارتباط، رشد و رهیابی آن شبکه ها می داند» (زیمنس و تیتنبرگ، ۲۰۰۹). ایجاد گره ها، ارتباط دادن گره ها با یکدیگر و تشکیل شبکه ای از این گره ها و ارتباطات، یادگیری را شکل می دهد. در ارتباط گرایی، گره می تواند شامل کوچک ترین واحد اطلاعاتی درون مغز، یک مفهوم، یک انسان و یا یک رایانه باشد. از آنجا که گره های مختلفی وجود دارند، شبکه های مختلفی نیز وجود خواهند داشت، مانند شبکه ای از گره های عصبی درون مغز؛ شبکه ای از افراد جامعه و شبکه ای از رایانه های متصل به هم. هر یک از این شبکه ها می توانند گرهی باشند در درون یک شبکه بزرگ تر. تعریف مذکور، یادگیری را حاصل ارتباطات نمی داند، بلکه خود ارتباطات را یادگیری تلقی می کند. در این تعریف، یادگیری تنها از طریق شبکه اتفاق نمی افتد، یا از طریق شبکه تسهیل نمی شود، بلکه خود شبکه سازی به عنوان یادگیری معرفی می شود.
با توجه به توضیحات ذکر شده، می توان مهم ترین اصول رویکرد ارتیاط گرایی را به شرح زیر دانست:
- یادگیری و دانش متکی بر نظریه های گوناگون است.
- یادگیری فرآیندی از اشکال ویژه ی ارتباط یا منابع اطلاعاتی است.
- یادگیری همیشه ارادی نیست.
- گسترش دانش، انتقاد بیشتری را نسبت به دانش موجود در پی دارد.
- تربیت و تداوم ارتباط نیازمند تسهیل پی در پی یادگیری است.
- توانایی درک ارتباطات بین رشته ها، ایده ها و مفاهیم یک مهارت اساسی است.
- دقیق بودن و به روز بودن دانش عموماً هدف همه ی فعالیت های یادگیری ارتباطی است.
- تصمیم گیری خود یک فرایند یادگیری است.
- انتخاب در یادگیری و مفهوم سازی اطلاعات دریافتی یک بررسی موشکافانه در تغییر واقعیت است. پاسخ های درست کنونی ممکن است در آینده نادرست محسوب شوند و این می تواند ناشی از تغییر اطلاعات در تصمیم گیری باشد
اصول ارتباط گرایی در طراحی آموزشی
جهان شبکه ای و دانش توزیع شده نوع خاصی از الگوهای طراحی آموزشی را ایجاب می کند که نه به صورت خطی، بلکه به صورت شبکه ای شکل یافته باشند. بنابراین، طراحی آموزشی ارتباط گرا بر شبکه ای کردن، اجتماعی سازی، تسهیم اهداف آموزشی، تبادل اطلاعات، آفرینش مشارکتی و توسعه اجتماعی تأکید دارد (ریچی و همکاران، ۱۳۹۱).
الگوی طراحی آموزشی مریل
یکی از الگوهای طراحی آموزشی شناخت گرایانه مطرح که موضوع این پژوهش نیز مرتبط با آن است، الگوی طراحی آموزشی مریل می باشد که در ادامه به شرح مفصل تر آن می پردازیم.
الگوی طراحی آموزشی مریل که نظریه نمایش اجزاء[۴۹] نامیده می شود، در واقع توصیفی از عناصر خرد در آموزش است و بدین سبب یک الگوی طراحی آموزشی خرد قلمداد می شود. مریل، نظریه نمایش اجزاء را بر اساس دیدگاه های گانیه و برگیز استوار ساخته است (رائو[۵۰]،۲۰۰۵؛ به نقلِ رضوی، ۱۳۸۶).
گانیه معتقد است که بازده های یادگیری مختلف نیازمند شرایط آموزشی متفاوتی است. الگوی مریل نیز مبتنی بر این فرض است که نوع هدف های آموزشی، روش یادگیری و چگونگی آموزش را تعیین می کند. بنابراین داشتن درک درست از ماهیت موضوع و هدف های آموزشی مورد انتظار می تواند به طراحی اثربخش آموزش بینجامد (نوروزی و رضوی، ۱۳۹۰).
الگوی طراحی آموزشی مریل برای موضوعات شناختی طراحی شده است و قابلیت کاربرد در آموزش موضوعات عاطفی و حرکتی را ندارد. الگوی طراحی آموزشی مریل که نحوۀ چیدمان مؤلفه های محتوای یک مطلب آموزشی را مشخص می کند، دارای دو بخش اصلی است؛ نخست، طبقه بندی از هدف های آموزشی و دیگری انواع ارائه، که در تعامل با یکدیگر آموزش بهینه را شکل می دهند. بر اساس نظریه نمایش اجزاء، آموزش تنها شامل دو عنصر یعنی تعمیم و نمونه است (فردانش، ۱۳۸۶). مریل در این نظریه، ابتدا یک طبقه بندی از هدف های آموزشی ارائه می دهد که ماتریس عملکرد- محتوا نامیده می شود. این ماتریس چهار نوع موضوع (حقایق، مفاهیم، روش کارها و اصول یا قوانین) و سه نوع عملکرد (یادآوری، کاربرد و کشف ) را به نمایش می گذارد. طراح آموزشی به منظور استفاده از نظریه نمایش اجزاء، پس از تعیین نوع مطلب و عملکرد مورد انتظار، انواع ارائه اولیه و ثانویه را مشخص می کند. آنگاه با ترکیب این دو نوع ارائه و با رعایت چهار قاعدۀ اساسی (تفکیک، تنوع، دشواری و همتاسازی) به طراحی آموزش می پردازد. این الگو در اصل برای استفاده یادگیرندگان به صورت گروهی طراحی شده است. مؤلفه های گوناگون این الگو به گونه ای طراحی شده است که طیف وسیعی از یادگیرندگان بتوانند از آن استفاده کنند و در آموزش مشارکت داشته باشند؛ با این حال می توان در برخی موضوعات و در مورد برخی راهبردها از آن برای طراحی آموزش انفرادی نیز استفاده کرد (نوروزی و رضوی، ۱۳۹۰).
نظریه نمایش اجزاء
مطابق با نظریه نمایش اجزاء مریل، موضوعات شناختی میتوانند به صورت تعمیم و نمونه ارائه گردند. این دو سطح ارائه میتواند به صورت بیانی و سؤالی به دانشآموزان ارائه گردد. ترکیب تعمیم و نمونه با انواع ارائه، بیانی و سؤالی، چهار نوع ارائه اولیه را ایجاد میکند. بیان- تعمیم در سیستم TICCIT قاعده نامیده میشود؛ بیان- نمونه، مثال نامیده میشود و سؤال از دانشآموزان برای تعیین کردن یک نمونه، یا اجرای یک روش کار یا توضیح رویدادهای ویژه، سؤال از نمونه یا تمرین صرف نامیده میشود. سؤال – تعمیم، سؤال کردن از دانشآموز برای یادآوری یک کلیّت را در بر میگیرد.
نظریه نمایش اجزاء نشان میدهد که ترکیب منحصر به فرد انواع ارائه اولیه، با هر سطح از وظیفه وابسته است. در واقع TICCIT برای تدریس مفاهیم، روش کار و اصول در سطح کاربرد ایجاد گردید. هم اکنون که، پیشینه الگوی نمایش اجزاء مریل مشخص شد، به بحث از الگوی نمایش اجزا میپردازیم.
الگوی مریل نیز یکی از الگوهایی است که میتوان آن را برای طراحی اجزاء آموزشی در سطح خرد به کار برد و از طریق آن دانشآموزان را علاوه برای دستیابی به اهداف سطح پایین، می توان برای دستیابی به اهداف سطح بالای آموزشی نیز آماده کرد، به طوری که دانشآموزان بتوانند آنچه را که یاد میگیرند در عمل به کار بگیرند. بنابراین ابتدا به بحث از اهداف مریل پرداخته میشود و سپس اجزاء محتوای آموزشی از نظر مریل مورد بررسی قرار میگیرد؛ بعد اهداف به انواع اجزاء محتوا ربط داده میشود و ماتریس عملکرد محتوای حاصل از آن با ارائه مثالهای گوناگون شرح داده میشود؛ و در نهایت به بحث از شرح و بسط اولیه و ثانویه پرداخته میشود.
مریل مانند گانیه معتقد است که نوع هدفهای آموزشی، روشهای یادگیری و چگونگی آموزش این نوع هدفها را مشخص میکند (فردانش، ۱۳۸۸). در طبقهبندی گانیه تنها یک نوع عملکرد به عنوان نتیجه و حاصل آموزش در نظر گرفته شده و از آن به عنوان عملکرد نام برده میشود. درحالیکه مریل اظهار میدارد که عملکرد برای هدفهای مختلف میتواند دارای سطوح مختلف باشد. به عبارت دیگر، مریل عملکرد را به سه نوع عملکرد تقسیم میکند و معتقد است که این سه نوع عملکرد در عین این که همه عملکردند، ولی از نظر کاری که فراگیر برای نمایش یادگیری آنها انجام میدهد و فعالیت ذهنی ای که لازمه یادگیری هر یک از آنهاست مقتضیات مختلف دارند. سه نوع عملکرد مریل: یادآوری[۵۱]، کاربرد[۵۲] و کشف و ابداع[۵۳] نام دارد (فردانش، ۱۳۷۸). هر یک از آنها در زیر توضیح داده شدهاند:
اهداف یا انواع عملکرد از نظر مریل
یادآوری: عملکردی است که فراگیر برای انجام آن به جستجو در حافظهی خود میپردازد تا اطلاعات آموختهشده را باز یافته و به همان صورت یا با ساختاری جدید ارائه نماید. مثلاً یک هدف در این سطح، اینگونه خواهد بود:
علامت انتساب در تعریف یک متغیر را بداند.
بتواند مراحل بیان الگوریتم را شرح هد.
چند نمونه سؤال در این سطح:
علامت انتساب در تعریف یک متغیر چیست؟
پدر کامپیوتر های الکتریکی کیست؟
کامپیوتر را تعریف کند؟
مراحل بیان الگوریتم را شرح دهد؟
کاربرد: عملکردی است که فراگیر اطلاعات آموخته شده را در موقعیتهای جدید اعمال میکند، یا به کار میگیرد. مثلاً دانشآموزی که محاسبهی محیط دایره را میداند محیط هر دایرهای با اندازههای مختلف را میتواند محاسبه کند. یک هدف در این سطح اینگونه خواهد بود:
بتواند برای مسائل گوناگون الگوریتم مناسبی بنویسد.
ورودیها و خروجیها را در مسائل مختلف مشخص کند.
چند نمونه سؤال در این سطح:
الگوریتم نحوه گرفتن پول از عابر بانک را بنویسید؟
برای مسئله زیر یک الگوریتم بنویسید؟