فصل دوم :
ادبیات و مبانی نظری تحقیق
۲-۱- مقدمه :
هدف از این بخش بررسی تحقیقها و مطالعاتی است که در زمینه کارافرینی و استراتژی های مربوط به آن انجام گرفته است. این فصل از سه بخش کلی تشکیل شده است که به مطالعه مبانی نظری کارآفرینی واستراتژی های کارافرینی و تحقیق های انجام شده داخلی و خارجی در این زمینه و در نهایت به جمعبندی و نتیجه گیری پرداخته شده است.
۲-۲- مبانی نظری کارآفرینی :
۲-۲-۱- مفهوم کارآفرینی :
نخستین گام جهت شناخت و تبیین درست هر مفهوم یا پدیده، ارائه تعریف روشنی از آن است. کارآفرینی نیز مانند سایر واژههای مطرح در علوم انسانی هنگامی قابل تحلیل و تبیین است که بتوان تعاریف روشن و مشخصی از آن ارائه کرد و از آنجا که مفاهیم علوم انسانی همانند مفاهیم علوم تجربی قطعی و واحد نیست، ارائه یک تعریف مشخص برای واژههای آن که مورد تائید همگان باشد، کاری بسیار دشوار و حتی غیرممکن است. اغراق نیست اگر بگوییم که به تعداد صاحبنظران این حوزه، برای کارآفرینی تعریف وجود دارد. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۳)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این واژه اغلب در اذهان، مفهوم اشتغال زایی و ارتباط مستقیم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فیزیکی آن) را تداعی می کند متاسفانه عدهای در کشور، کارآفرینی را به عنوان یک شغل معرفی میکنند و آنها را در کنار کارگر، مدیر، مهندس، پزشک، خلبان و وکیل و جوشکار و…. قرار می دهند و عده ای دیگر آن را شغل آفرینی میدانند، عده ای دیگر کار آفرین را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه یا کارخانه یا شرکتی را تأسیس، راهاندازی و مدیریت نماید و ریسک آن را متقبل شود. عده ای دیگر فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرین می دانند و عده ای شالوده کار را در عنصر صنعت استخدام و در عصر فراصنعتی کارآفرینی معرفی می کنند، عده ای دیگر کارآفرینی را مترادف با شغل آزاد و کار آفرین را به معنی کارفرما و سرمایه دار تلقی می کنند. در حالی که کارآفرینی به معنی حقیقی و علمی خود، تعاریف مختلف و متنوعی دارد. در تعاریف صاحب نظران و دانشمندان تفاوت آشکاری بین کار آفرین، سرمایهگذار، مدیر و… وجود دارد. او حتی مخترع، عالم و هنرمند نیست ولی توان بهره برداری مناسب از علم و تخصص و هنر دیگران را دارد و این از استعداد های مهم کارآفرینان است: یعنی شناسایی راه حل ها، بدست آوردن آنها و تبدیل آنها به فرآورده های موفق بازرگانی؛ (صمدآقایی، ۱۳۷۸)
واژه کارآفرین[۶] (به معنای متعهد شدن) می باشد که در اصل از زبان فرانسه به دیگر زبان ها راه یافته است. بر خلاف فرانسویان که تعاریف نسبتاً منسجم و گسترده ای را از کارآفرینان ارائه می نمودند؛ انگلیسی ها سه اصطلاح متفاوت را در خصوص کارآفرین به کار میگرفتند که عبارتند بود از: «ماجراجو»، «متعهد» و «کارفرما». بازرگانان مخاطره جو در سده شانزدهم همان کسانی بودند که فرانسویان ایشان را کارآفرین میدانستند. در سده هفدهم فرانسویان لفظ کارآفرین را در مورد پیمانکاران دولت نیز بکار می بردند که در زبان انگلیسی به ایشان متعهد میگفتند و تقریبا در اواخر این سده اصطلاح کارفرما و صاحب طرح نیز مورد استفاده قرار گرفت. (آندرسون، ۱۹۹۸)
در قرن شانزدهم میلادی واژه فرانسوی کارآفرینی[۷]، اولین بار برای افرادی به کار برده شد که در ماموریت های نظامی خود را به خطر می انداختند. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۳) بعدها این واژه به کسانی اطلاق شد که یک فعالیت اقتصادی را می پذیرفتند و آنرا سازماندهی، تقبل و اداره می کردند (واژه نامه دانشگاهی وبستر) در فرهنگ پنج جلدی انگلیسی به فارسی دکتر عباس آریان پور واژه کارآفرین به معنای جسور، اقدام به کارهای مهم، بی باک و دل به دریا زدن معنا شده که تا حدودی معنی کارآفرینی را به ذهن خواننده القا میکند.
اقتصاددانان نخستین کسانی بودند که در نظریه های اقتصادی خود به تشریح کارآفرین و کارآفرینی پرداختند و از قرن شانزدهم میلادی تا کنون به طور تقریبی کلیه مکاتب اقتصادی آن را مورد توجه قرار داده اند. ژان باتیست سی[۸] درباره کارآفرینی می گوید: کارآفرین عاملی است که تمامی ابزار تولید را ترکیب می کند و مسئولیت ارزش تولیدات، بازیافت کل سرمایه هزینه شده و سود و زیان حاصل از آن را بر عهده می گیرد.
در قرن ۱۷ تا اوایل قرن ۲۰ میلادی کارآفرین، از دیگر بازیگران صحنه اقتصاد متمایز می شود به طوری که کسی که سرمایه را تامین میکند، با کسی که خطر میکند متفاوت است. همچنین در این دوره میان کارآفرین و مدیریت کسب و کار نیز تفاوت گذاشته میشود. کسی که سود حاصل از سرمایه را تحصیل میکند با کسی که سود حاصل از توانمندی مدیریتی را دریافت میکند متفاوت است در دهه های میانی قرن بیستم، مفهوم نوآوری به جز اصلی کارآفرینی تبدیل شد و از سال ۱۹۸۰ به این طرف مفهوم کارآفرینی از حیطه خاص توجه اقتصاددانان خارج شده و نظر جامعه شناسان و روانشناسان را به خود جلب نموده است. (ویلیامز، ۱۹۹۹)
ریچارد کلانتیلون[۹] (۱۷۵۵) که ابداع کننده واژه کارآفرینی است، کارآفرین را فردی ریسک پذیر می داند که کالا را با قیمت معلوم خریداری می کند و با قیمت نامعلوم می فروشد. او به سه عنصر اصلی در خصوص فعالیت کارآفرینان اشاره کرد: اول آنکه در یک محیط همراه با عدم قطعیت فعالیت می کنند و دوم اینکه آنها در صورت نداشتن توانایی زیاد برای فعالیت اقتصادی با فساد و تباهی خاصی مواجه می شوند و سوم آنکه آنها سرمایه اولیه خودشان را فراهم می آورند. (هیسریچ و پیترز، ۱۹۹۲)
دیوید مک کلند[۱۰] نیز که اولین بار « نظریه روانشناسی توسعه اقتصادی » را مطرح کرد معتقد است که عامل عقب ماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، مربوط به عدم درک خلاقیت فردی می باشد و با یک برنامه صحیح تعلیم و تربیت می توان روحیه کاری لازم در این جوامع را به گونهای که شرایط مورد نیاز برای صنعتی شدن جوامع فراهم آید، تقویت کرد.
اصطلاح کارآفرینی در معنا و مفهوم فعلی را اولین بار ژوزف شومپیتر[۱۱] (که از سال ۱۹۲۵ تا سال ۱۹۳۲ استاد دانشگاه بن بود و از سال ۱۹۳۲ تا سال ۱۹۵۰ در دانشگاه هاروارد تدریس می کرد.) به کار برد. این اقتصاد دان اطریشی الاصل ساکن امریکا که او را پدر علم کارآفرینی می نامند بر این باور است که رشد و توسعه اقتصادی در یک نظام، زمانی میسر خواهد بود که افرادی بین آحاد جامعه با این کار روش ها و راه حل های جدید جایگزین راهکارهای ناکارآمد و کهن قبلی شود. تفکرات و آراء شومپیتر با انقلاب اطلاعات و شروع عصر فراصنعتی از ارزش و اهمیت خاصی برخوردار شد. زیرا کارآفرینان به عنوان عاملین تغییر و فرایند کارآفرینی به عنوان فرایند تغییر و تحول در نظام اقتصادی مورد توجه قرار گرفت و حجم قابل توجهی از تحقیقات و تحقیقهای مرتبط با آن طی دهه های ۷۰ و ۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی صورت پذیرفت(آقا حسین شیرازی، ۱۳۸۶) کارآفرینی شومپیتر شامل ۳ ویژگی اساسی بود:
کارآفرینی رویدادها و نتایج بلند مدت را شکل میدهد و برای اینکه موقعیتهای مناسبی خلق کند، موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی را تغییر می دهد.
کارآفرینی از قبل قابل درک است، اما نمی توان با بکار بردن قوانین معمولی و با استنباط از حقایق موجود بطور عملی آن را پیش بینی نمود.
کثرت و تکرار رویداد های کارآفرینانه به کیفیت نسبی نیروها، تصمیمات فرد، اقدامات و الگوهای رفتاری بستگی دارد.
بنابراین می توان گفت که کارآفرین مورد نظر شومپیتر، دارای نقش مدیریتی یا تصمیمگیری است (حسینی، ۱۳۹۰) در نهایت اینکه، وی مشخصه اصلی کارآفرین را «نوآوری» می دانست و مخاطره، عاملی است که هم مدیران و هم کارآفرینان آن را تجربه می نمایند و کار یک کارآفرین را «تخریب فعال» تعریف میکرد. وی در کتاب «نظریه اقتصاد پویا » اشاره میکند که تعادل پویا از طریق نوآوری و کارآفرینی ایجاد میگردد و اینها مشخصه یک اقتصاد سالم هستند.
۲-۲-۲- تعاریف کارآفرینی :
از کارآفرین و کارآفرینی تعاریف مختلفی شده است، دانشمندان علوم اجتماعی، روانشناسی، اقتصادی، مدیریت هر یک تعاریف خاصی برای کارآفرینان دارند. اما آنچه در اکثر آنها می توان مشاهده کرد این نکته است که کارآفرینان محور توسعه اقتصادی بوده و با تخریب روش کهن و ناکارآمد قبلی و جایگیزینی آنها با شیوههای کارآمد و نوین به نظام اقتصادی، پویایی و حیات می بخشند.
کار آفرین فردی است که جهت دستیابی به سود و رشد، شغلی را به وجود می آورد و مدیریت میکند. در این تعریف هر کسب و کاری که سود ایجاد میکند کارآفرینی محسوب میشود. (حسینی، ۱۳۹۰)
کارآفرین در داخل سازمان، به عنوان «اساس مدیریت» تشخیص داده شده و همچنین کسی است که نمی توان او را از سازمانش جدا کرد، زیرا وی با آن در آمیخته است و وظیفه او این است که شرایطی را فراهم سازد که تحت آن، عناصر مدیریت بتوانند ضمن انجام وظایفی که در سازمان تعیین شده، به اهداف شخصی خود دست یابند. (آقا حسین شیرازی، ۱۳۸۶)
رابرت لمب[۱۲] مهم ترین ویژگی کارآفرین را تصمیمگیری میداند. از نظر او کارآفرینی یک نوع تصمیمگیری اجتماعی است که توسط نوآوران اقتصادی انجام میشود و نقش عمده کارآفرین را اجرای فرایند گسترده ایجاد جوامع محلی، ملی و بین المللی و یا دگرگون ساختن شعارهای اجتماعی و اقتصادی میدانست. کارآفرینی نه تنها در واحد کسب و کار بلکه در سایر سازمانها و در همه وظایف و کارها، چه کارهای کاملا نوآورانه یا کاملاً ساده می تواند دیده شود. (حسینی، ۱۳۹۰)
کارآفرینی همه فعالیتهای بشر را در بر میگیرد، از شعر گفتن تا رهبری جنگ. پس با تعریف آزادانه کارآفرینی، حتی لنین هم کارآفرین شناخته می شود. (تامپسون، ۱۹۹۹)
ویلکن[۱۳] (۱۹۹۲) کارآفرینی را یک متغیر میانجی میداند و از ویژگی تسریع کنندگی برای تشریح کارآفرینی در توسعه اقتصادی استفاده میکند. وی معتقد است که کارآفرینی به عنوان یک تسریع کننده جرقه رشد و توسعه اقتصادی را فراهم می آورد. او چهار دسته از عوامل را برای ظهور کارآفرینی مهم می شمارد:
الف - عوامل اقتصادی : مزیت های بازار، فراهم بودن سرمایه؛
ب - عوامل غیراقتصادی : مقبولیت کارآفرینی (از نظر فرهنگی)، تحریکات اجتماعی، امنیت و عواملی همچون طبقه اجتماعی، قدرت و کنترل؛
ج - عوامل روانشناختی : نیاز به توفیق، انگیزه ها و مخاطره پذیری؛
د- ترکیب عوامل تولید : به منظور ایجاد تغییر در تولید محصولات و خدمات.
کارآفرینی به علت اثرات قابل ملاحظه ای که بر روی سطح خرد و کلان اقتصاد دارد مورد توجه قرار گرفته است. کارآفرینی عامل حیاتی در زایش ایده های جدید، خلق شرکت ها و کسب و کار های جدید و به طور کلی پرورش اقتصاد است.
جانسون[۱۴] معتقد است کارآفرینی یک مفهوم چند وجهی پیچیده ای است که امروزه توجه زیادی را به خود جلب کرده است و بیشتر صاحب نظران توافق دارند که کارآفرینی و کار آفرینان سهم بسزایی در توسعه اقتصادی دارند. (جانسون، ۱۹۹۱)
جان باتیست سی می گوید : کارآفرین فردی است که مسئولیت تولید و توزیع فعالیت اقتصادی خود را بر عهده می گیرد و کارآفرینی یعنی ارتقاء بازده منابع از سطح به سطحی بالاتر.
روبرت نشات کارآفرینی را قبول مخاطره، تعقیب فرصتها، ارضای نیازها از طریق نوآوری و تاسیس یک کسب و کار می داند و به بیان دیگر کارآفرین، فردی است که دارای ایده و فکر جدید است و از طریق فرایند تاسیس و ایجاد کسب و کار (کسب و کار در منزل[۱۵]، کسب و کار الکترونیکی[۱۶]، کسب و کار مجازی[۱۷]، کسب و کار کوچک و متوسط[۱۸] و کسب و کار خانوادگی[۱۹]) و قبول مخاطره مالی و اجتماعی، محصول یا خدمات جدیدی را به بازار معرفی می کنند. او کسی است که توانایی درک و پیدا کردن خلاءها و فرصتها را دارد و از طریق پرورش فکر و تبدیل فکر خود به یک محصول خدمات جدید در جامعه با ارزش آفرینی از هیچ می کند. (احمد پورداریانی، ۱۳۷۸)
شکل ۱-۲- مراحل کارآفرینی
احمد پور داریانی (۱۳۸۳) معتقد است کارآفرین فردی است دارای ایده و فکر جدید که از طریق ایجاد کسب و کار و با بسیج منابع که با مخاطره مالی، اجتماعی و حیثیتی همراه است محصول یا خدمت جدید به بازار ارائه می دهد. در تعریف یاد شده چهار نکته وجود دارد:
کارآفرین دارای ایده و فکر جدید است؛
کارآفرین در پی ایجاد کسب و کار است (نه تنها نوشتن طرح تجاری بلکه جمع آوری منابع، تشکیل تیم و راه اندازی کسب و کار نیز بر عهده اوست )؛
کار آفرین ریسک پذیر است. مخاطره هایی که کار آفرین تحمل می کند لزوماً فقط ریسک مالی نبوده و گسترده تر از آن است؛
کارآفرین محصول یا خدمت جدید به بازار ارائه می کند یعنی کارآفرین باید نتیجه ی کار خود را در بازار ببیند.
کارآفرینان در واقع به تغییر به عنوان مقوله تعیین کننده می نگرد، آنها ارزش ها را تغییر می دهند و ماهیت آنها را دچار تحول می کنند. آنان برای تحقق این ایده، قدرت ریسک پذیری خود را به کار می گیرند. به درستی تصمیم گیری میکنند و از این رو هر کس به درستی اتخاذ تصمیم نماید به نوعی کارآفرین تلقی میشود. از زمان جنگ جهانی دوم دیدگاهی تقریباً وسیع تر از کارآفرینی در میان نظریه های مدیریت ظهور یافت. در واقع کارآفرینی به آن معنایی که قبل از آن زمان شناخته شده و رایج بود یعنی تأکید بر فرد به کار نرفت. وسپر، ۱۹۹۲ و همکاران عنوان کردند که کارآفرینی فقط فردی نیست بلکه سازمانی هم می تواند باشد، حتی شرکت های بزرگ اعم از دولتی و خصوصی هم می توانند به کار آفرینی دست زنند. (تامپسون، ۱۹۹۹)
به عقیده آرتورکول[۲۰] کارآفرینی عبارت است از فعالیت هدفمند که شامل یک سری تصمیمات منسجم فرد یا گروهی از افراد برای ایجاد، توسعه یا حفظ واحد اقتصادی است. در اواخر دهه هشتاد میلادی، نویسندگان علوم مدیریت، کارآفرینی را مورد توجه قرار دادند و علیرغم مدتی کوتاهی که صرف موضوعات رفتار کارافرینی در مدیریت شده بود، نتایج گسترده ای به دست آمد. (شاه حسینی، ۱۳۸۳)
فرای[۲۱] (۱۹۹۳) مدلی را برای کارآفرینی پیشنهاد داد که مدل رویدادی فرای معروف شد. از نظر او سه عامل در انگیزه کارآفرین برای تاسیس یک شرکت نوپا دخالت دارند. این سه عامل عبارتند از: متغیرهای پیشینه، متغییرهای تسریع کننده و متغییرهای توانبخش. هر سه گروه از این متغییر ها به عنوان نیروی انگیزشی در تصمیم گیری کارآفرین دخالت دارند. همچنین او پنج جزء اصلی در کارآفرینی شامل کارآفرین، فرصت، ساختار، منابع و استراتژی را لازم و ضروری می دانست و بر همین اساس مدل خود را به صورت ذیل در تصویر زیر ارائه کرد : (فرای، ۱۹۹۳)
شکل ۲-۲- مدل کارآفرینی
دراکر[۲۲]، کارآفرینی را منظری برای تغییر میداند که همیشه در جستجوی تغییر است، نسبت به آن از خود واکنش نشان می دهد و آن را فرصت و شانس می داند. از نظر وی کارآفرینی یک رفتار می باشد و در واقع بکار بردن مفاهیم و تکنیک های مدیریتی، استانداردسازی محصول، بنا نهادن کار بر پایه آموزش میباشد. پیتر دراکر معتقد است کارآفرین کسی است که فعالیت اقتصادی کوچک و جدیدی را با سرمایه خود شروع می نماید. کارآفرین ارزش ها را تغییر می دهد و ماهین آنها را دچار تحول می نماید. همچنین مخاطره پذیر است و به درستی تصمیم گیری می نماید. برای فعالیت خود به سرمایه نیاز دارد ولی هیچگاه سرمایه گذار نیست، کارآفرین همواره به دنبال تغییر است و به آن پاسخ میدهد و فرصتها را شناسایی می کند(دراکر، ۱۹۸۵) کارآفرینی صرف نظر از زمینهای که در آن فعالیت می کنند دارای سه عنصر کلیدی است: اول بینش دوم کسی که با مهارتهای رهبری می تواند بینش را به صورت عملیاتی درآورد و سوم اراده ای که چیزی را بنا کند، در آن رشد کند و پایدار بماند. (تامپسون؛۱۹۹۹)
۲-۲-۳- انواع کار آفرینی :
تاکنون طبقه بندیهای مختلفی از کارآفرینی توسط محققان مختلف صورت گرفته است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود :
الف - اسمیت[۲۳] بر اساس شخصیت، زمینههای اجتماعی و رفتاری دو نوع کارآفرین را مورد شناسایی قرار داده است که شامل کار آفرینان افراز مند و کارآفرینان فرصت طلب می باشند.
کارآفرینان افرازمند : معمولاٌ از زمینه های کاری یقه آبی (کارگران سطوح عملیاتی) می آیند و دارای تسهیلات و تجربه مدیریتی محدودی هستند. آنها کار فنی را به کار مدیریتی ترجیح می دهند. چنین کارآفرینانی عموماً از سطح پائینی از آگاهی اجتماعی و مشارکت اجتماعی برخوردارند و مهارت های ارتباطی متقابل شخص پایین تر از متوسط دارند و متمایل به اجتناب از ارتباطاند این گروه از کارآفرینان معمولاٌ از سبک مدیریتی اتوکراتیک و یا پدرسالارانه استفاده می کنند و تفویض اختیار نمی کنند. چنین کارآفرینانی دوست ندارند که ریسک کنند و معمولاً فاقد انعطاف پذیری و اعتماد به نفس هستند.