سیاسیون محلی و داخلی آن دوره را معمولا بومیان منطقه تشکیل می دادند که معمولا از خوانین بودند و در قسمت هایی دیگر از بلوچستان مثلا در مکران شرقی و حتی غربی نیز قبیله ای دیگر تحت عنوان میر[۵۷]ها نیز چنین نقشی را بازی می نمودند.
اما سیاسیون دولتی عمدتا دو دسته بودند: نیروهای دولتی که از بیرون وارد منطقه می شدند که معمولا نیروهای نظامی ، والی یا نماینده والی بودند و دوم نیروهای مردمی که در خدمت نیروهای دولتی در می آمدند و معمولا نیز جایگاه خوبی در میان مردم نداشتند و تنها دلیل احترام مردم به آنها ترس از نیروهای حکومتی بود.
خوانین بلوچ با گماردن کدخدا ها در هر منطقه ای نمایندگانی برای خود تعیین می نمودند که معمولا از ذات های فرا دست جامعه بودند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
خون خوانینی نیز از جایگاه بلندی برخوردار بود . مثلا خان زاده هایی که حتی به حکومتی نمی رسیدند نیز جایگاهی خاص در میان مردم داشند.
معمولا در یک نگاه کلی چنین نموداری بدست می آید:
اما لانک بندها[۵۸] چه کسانی بودند؟
لانک به معنای کمر و بند به معنای بستن می باشد و لانک بند به معنی کسی است که کمر خود را بسته و آماده نبرد است. لانک بندها معولا در سفرها خوانین را همراهی می کردند و حتی در خانه خان یا میر کار حفاظت از حاکم را انجام می دادند. معمولا این گروه را بلوچ های طبقه متوسط تشکیل می دادند. این گروه از دادن مالیات معاف بوده و از امتیازاتی نیز برخوردار بودند. مثلا چنانچه در سفر میر یا خان به منلطق ساحلی با مراجعه به صیادان و یا کشاورزان مقداری ماهی ، گندم و خرما برای خود می گرفتند و مردم نیز از ترس خوانین این کار را انجام می دادند .
رعیت ها در شرایطی خودشان را از لانک بندها طبقه یکسانی با آنها داشتند ، خود را بالاتر می دانستند. چون چنین تحلیلی می نمودند که اگر ما (رعیت ها) مالیات می پردازیم در عوض آزاداه هستیم و می توانیم زندگی عادی خود را ادامه دهیم . اما لانک بندها گرچه مالیات نمی پردازند اما زندگی خفت باری دارند و هر لحظه باید تحت اوامر خان یا میر باشند.
نوکر به سیاه پوستانی اطلاق می شد که در جامعه بلوچ نشین زندگی می کردند و معمولا در جامعه بلوچستان دو دسته نوکر وجود داشته است. دسته اول نوکرانی که در خدمت حکام بودند و دسته دوم نوکران عادی که در دست کدخداها و حتی در دست رعیت ها بودند. نوکران مانند دارایی افراد محسوب شده و خرید و فروش نیز می شدند.
خرید و فروش نوکران و حتی جت ها امری عادی و پذیرفته شده بود و مردم به عنوان کاری بد به موضوع نگاه نمی کردند چون آنها را دارای شخصی خود تلقی می کردند و حق دخل و تصرف اموال خود را داشتند.
اما جت ها چه کسانی بودند؟
در این خصوص دو نقل وجود دارد که بررسی آن دو می پردازیم:
جت یا زط مردمانی بودند از نژاد هندی و سکایی که در ناحیه سند سکونت داشتند. آنها قومی جنگجو بودند که ناحیه بلوچستان تا خلیج فارس را غارت می کردند. در اثر جنگی بین بومیان و جت ها ، گروهی از آنها کشته ، تعدادی اسیر و شماری نیز متواری شدند. اسیران نیز مانند برده ها بوده و مردم کاری چوپانی را به آنها محول نمودند.
در نقل قول دوم چنین گفته می شود دریک برهه از زمان مردم ایران به دلیل حملات زیادی که بیشتر از ناحیه متجاوزان و خارجی ها شکل می گرفت و باعث کشته شدن خیلی از ایرانی ها شده بود ، بسیار دلگیر و ناراحت بودند. لذا حاکم وت چندین خنیاگر را از کشور هند به ایران آورد و آنها را در نواحی مختلف ایران سکونت داد تا با خنیاگری روحیه مردم را شاد کنند. گروهی معتقدند که پس از حمله اسکندر آنها وارد ایران شدند و گروهی دیگر ورود آنها را پس از حمله چنگیز خان مغول می دادند که معمولا دیدگاه گروه دوم در میان محققین پذیرفته تر است.
تغییر اندک ساختار قشربندی بلوچستان بر اثر سیاست
از آنجاییکه بلوچستان دارای ساختاری خاص و پایدار بود ، با ورود نیروهای جدید و ورود سیاست های رضاخانی به منطقه قسمتی از این ساختار بهم ریخت.
یکی از عمده دلیل وابستگی رعیت ها به حکام و دادن مالیات به آنها ، تامین امنیت خود و اموال آنها بود . با ورود نیروهای جدید و استقرار پاسگاه ها و برخی نهادهای دولتی در منطقه ، این ساختار بهم می خورد و بسیاری از ذات های پایین جامعه خود را با دولت همراه می کنند و امنیت خود را از آنها می خواهند. این عمل باعث شد که قدرت برخی از خوانین به شدت کاهش پیدا کند. این کار فقط و فقط مختص ذات های پایین جامعه نبود . بلکه عده ی زیادی از ذات های فرا دست جامعه نیز خود را به حکومت نردیک کردند. تا بتوانند نقشی در اداره منطقه داشته باشند.چون آنها قدرت و نفوذ محلی داشتند و فقط به دنبال اقتدار سیاسی از طرف حکومت مرکزی بودند.
در آن روزگاران به دلیل نزدیکی یا دوری گروه های خوانین حاکم با حکومت مرکزی درگیری هایی نیز شکل می گیرد.
در آن زمان دو اتحادیه عمده اقوام بلوچ وجود داشتند. این دو اتحادیه عبارت بودند از لاشاری ها ، مبارکی ها و ریگی ها (قبل از ۱۳۳۰) از یک طرف و طوایف بارکزایی ، سعیدی(بلیده ای ) ، سردارزهی ، شیرانی و ریگی(از سال۱۳۳۰ به بعد) (سیاسر ، ۶۰:۱۳۸۴).
این دو اتحادیه معمولا با یکدیگر در رقابت بودند و هر کدام به دنبال فرصتی بودند تا در نزدیکی به دولت و دستیابی به قدرت از دیگری پیشی بگیرند . چرا که اگر دیرتر می جنبیدند طرف مقابل گوی سبقت را از آنها می ربود.
دولت از بالا این اتفاقات را در نظر داشت و آنها را بررسی می کرد و از این اختلافات به نفع خویش سود می برد.
نزدیکی دولت به سرداران بلوچ به معنای دستیابی آنها به قدرت بیشتر و نفوذ بیشتر بود. شاید در مواردی هدف اصلی سران افزایش قدرت و جاه طلبی خود نبوده ، بلکه جلوگیری از نفوذ سایر قبایل بخصوص قبایل رقیب خود بوده است.
این رقابت ها در زمان انتخابات مجلس به شدت افزایش پیدا می کرد. هر دو اتحادیه به دنبال این بودند که کرسی مجلس را اذعان خود نمایند. دولت نیز سعی داشت که هر دو طرف را نیز در این موضوع راضی نگه دارد.
با ورود نیروهای حکومت پهلوی در بلوچستان در سال ۱۳۰۷ خورشیدی به بعد بسیاری از ساختارهای سنتی جامعه در هم شکسته و تا حدود زیادی تغییر کردند. بسیاری از نقش ها و کارکردهای خوانین بلوچ از آنها سلب شدند و در اختیار حکومت قرار گرفتند. اما حکومت به تدریج سعی کرد نقش های جدیدی به آنها محول کند و به گونه ای دیگر آنها را زیر سلطه خود در بیاورد. بدین سان بعضی از خوانین شرایط جدید را نپذیرفته اما گروهی با اندوه و ناراحتی فراوان ضمن پذیرش شرایط موجود با نقش های پیشینی که در جامعه داشتند ، خداحافظی نمودند.
بیشتر این تغییرات در ماجرای سفر رضاشاه به بلوچستان اتفاق افتاد که به بررسی این سفر می پردازیم:
سفر رضا شاه به بلوچستان
در سال ۱۳۰۹ خورشیدی تلگرافی به رضاشاه مخابره شد که بلوچستان در هیچ تاریخی به اندازه امسال آرامش و امنیت نداشته است . رضا خان نیز عزم سفر به بلوچستان را نمود . قرار سفر اینگونه شد که وی ابتدا به زیارت امام رضا (ع) برود و سپس از راه تربت و بیرجند به بلوچستان رفته و پس از آن از راه کرمان به اصفهان برود.
زمان سفر فرا می رسد و رضاشاه به بلوچستان می آید. ورود او به منطقه ی دزداب بود. گروهی چنین می پنداشتند که دزدها این مکان را محل تجمع خود قرار می دادند اما چنین نبود. دلیل این نام گذاری این بود که این منطقه آب کم داشت و بعضی وقت ها آبی که از سمت کوه می آمد در مسیر قطع می شد و در شن زارها فرو می رفت و به خانه ها نمی رسید . بومیان می گفتند که دزد آب را برد . بدین ترتیب این منطقه به دزداب معروف شد(دامنی ،۲۷۸:۱۳۸۰).
رضا شاه در نزدیکی این ده چادر می زند و دستور می دهد سرداران بلوچ را سریع فرا خوانند. در همان نزدیکی نیز چادری دیگر برپا می شود و سرداران بلوچ در آن چادر گرد می آیند . تا اینکه با سوت یک سرباز همگان به استقبال رضاشاه برمی خیزند و ایشان وارد می شود و بر روی صندلی می نشیند و حاضرین با ادای احترام می نشینند و رضاشاه شروع به ایراد سخن می نماید. وی خطاب به سرداران بلوچ می گوید که شما چرا مانند نیاکان خود حس وطن دوستی ندارید و بیشتر با انگلیسی ها دوست شده اید. وی به شدت خطر انگلیس را برای آنها متذکر می شود و آنها را به عدم دریافت مواجب از انگلیسی ها و قطع رابطه با آنها تشویق می کند. یکی از سردران بلوچ به نام مهراب ریگی اجازه صحبت می خواهد. وی خطاب به رضاشاه چنین می گوید: ما سرداران بلوچ حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر نوکر و خدمتگذار داریم و هیچ منبع درآمدی نداشته و اندک مالیاتی راهم که جمع می کنیم ماموران امنیه و مالیه آنها را ما می گیرند. بدین سان ما دچار مشکلات شدید مالی می باشیم. در این حال رضاشاه دستور می دهد که نوکران خوانین را به استخدام امنیه در بیاورند و برای خوانین نیز کارهایی متناسب با آنها واگذار شود و همچنین برای آنها کارت شناسایی صادر گردد. پس از آن رضاشاه نام زاهدان را به جای نام دزداب انتخاب نمود و تصمیماتی مانند ایجاد راه آهن و وصل نمودن زاهدان به کرمان و مشهد برای آبادانی این شهر اتخاذ گردید( همان منبع:۲۸۲-۲۷۸).
بدین شیوه بسیاری از ساختارهای سیاسی سنتی جامعه بهم ریخت و سیاست هایی دیگر حاکم شد که موجب تغییرات در ساختار قشربندی اجتماعی جامعه نیز گردید.
دین
در این قسمت به هیچ وجه به دنبال یک تعریف عام و مورد قبول از دین نیستیم، تنها اشارهای به بعضی از تعاریف جامعهشناسان و انسانشناسان مینماییم تا یک آشنایی اجمالی نسبت به مفاهیم مطرح در تعاریف صورت گیرد. لذا در مقام نقد و ارزیابی این تعاریف نیستیم، هر چند در تحلیل نهایی ممکن است استفادههایی از آنها بنماییم. ضمناً در ذیل نظریههای جامعهشناسی دین که عمدتاً آراء کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر، بررسی خواهند شد، تعاریف این پیشگامان جامعهشناسی را میآوریم.
در این قسمت به بررسی تعاریف آنتونی گیدنز، استنلی ایتزن و دانیل بیش از دین میپردازیم.
آنتونی گیدنز (۱۹۸۹)، جامعهشناس، قبل از اینکه تعریف خود از دین را ارائه نماید، عنوان میکند که آنقدر ادیان و سازمانهای دینی متبوع هستند که متفکران در دستیابی به یک تعریف عام و مورد قبول از دین با مشکل مواجه شدهاند. وی که خود با روش استقرایی به دنبال تعریفی عام از دین است که بتواند تمام ادیان (ابراهیمی و غیر ابراهیمی) را در بر گیرد، در مقام تعریف دین ابتدا بطور سلبی بحثی را تحت عنوان «دین چه چیزهائی نیست؟» مطرح نموده، اظهار میدارد که:
الف) دین مترادف با یکتاپرستی نیست. اکثر ادیان برخوردار از خدایگان بسیار هستند. حتی در بعضی از تفاسیر مسیحیت، چهرههائی به چشم میخورند که برخوردار از نیروی قدسی میباشند. خدا، مسیح، مریم، روحالقدس، ملک و قدیسین، در بعضی ادیان نیز هیچ خدایی وجود ندارد.
ب) دین را نباید با توصیههای اخلاقی که رفتار مؤمنان را کنترل می کند، تعریف نمود. برای نمونه، در مورد یونان باستان، خدایگان نسبت به فعالیتهای انسانی بی تفاوت بودند.
ج) دین الزاماً توضیحی از منشاء عالم و حیات نمیدهد.
د) دین را نباید با ماوراءالطبیعه که متضمن اعتقاد به قلمروی فراسوی حواس است شناسایی نمود. گیدنز که به دنبال وجوه مشترکی است که در همه ادیان وجود داشته باشد(gidden,1989:451-452). در نهایت این وجوه را اینگونه عنوان می کند: «ادیان حاوی یک مجموعه نمادند که در پیوند با مناسک و جشنهای دینی است که از سوی اجتماعی مؤمنان اجرا میشود.» (I bid, ,: 452 ). مناسکی که با دین عجین شدهاند، متنوعند و میتواند شامل عبادت، آواز خواندن، سرود دسته جمعی، خوردن غذای مخصوص با اجتناب از آن، مثل روزه گرفتن، و غیره باشد. چون جهت این اعمال به سمت نمادهای دینی است اغلب متمایز از عادات و شیوههای روزمره زندگی است، برای نمونه بین شمع روشن کردنی که با هدف دینی صورت میگیرد با شمع روشن کردنی که به منظور روشنایی صورت میگیرد، تفاوتی وجود دارد. اگرچه مراسم و شعائر دینی اغلب توسط افراد در انزوا صورت میگیرد امام تمام ادیان شعائری دارند که به صورت دستجمعی و اغلب در مکانهای خاص مثل کلیسا، مسجد، معبد و … انجام میشود. جامعهشناسان مراسم جمعی را به عنوان یکی از عواملی که دین را از جادو جدا می کند، میشناسند. البته باید توجه داشت که مرز این دو کاملاً روشن نیست و اغلب مردم در موقع بحرانی یا خطر به جادو، حتی در جوامع مدرن، روی میآورندI bid, ,: 453) ).
استنلی ایتزن (۱۹۹۱)، جامعهشناس، بر خلاف آنتونی گیدنز که تأکیدش روی نمادها و مناسکهاست، توجهش روی «تصورات» است. وی با اشاره به اینکه دین جزئی از فرهنگ است و تا حدی به وسیله مردم خلق میشود، تعریف زیر را ارائه می کند. «دین مجموعه به هم پیوسته و منسجمی از تصورات است که بدان وسیله یک گروه تلاش می کند تا مفهوم حیات و مرگ را توضیح دهدetizen,1991 ,: 465) ). یک عنصر اساسی دین پیدایش اجتماعی از مؤمنان است، باید یک گروه اجتمتاعی باشد که در یکسری عقیده، رفتار، ارزشهای اخلاقی و یک حس جمعی، هویت واحد، مشترک باشندI bid, ,: 655) ).
دانیل بیتس (۱۹۹۰)، انسانشناس، به دو عنصر ماوراءالطبیعه و ایدئولوژی توجه دارد و در مقام تعریف دین اظهار میدارد که بعضی از انسان شناسان دین را هرگونه نظام اعتقادی، نمادین و مناسک میدانند که در جهت معنادار و قابل درک کردن وجود به کار میرود. به تعبیر وی یک تعریف کارکردی از دین باشد شامل تنوع گستردهای از عقاید و رفتارهای دینی باشد که در تمام جوامع انسانی یافت میشود. «در کل میتوانیم بگوییم که تمام ادیان شامل بعدی از ماوراءالطبیعه بوده و بیانگر یک ایدئولوژی میباشندbates,1990 ,: 404) ). ایدئولوژی دینی را میتوان در دو سطح شناخت. اولاً یک چارچوب نمادین را عرضه میکند که به وسیله آن فرد قادر میشود موقعیتش را در عالم تشخیص دهد. در اینجا دین خود را در قالب اسطورهها نشان میدهد. نوعاً اسطورههایی که اهمیت زیادی در فرهنگ داشته باشند، همانهایی هستند که مردم مقدس میدانند. ثانیاً نمادهای دینی به سهم و به نوبه خود نیز با اهمیت هستند مکانها، ساختمانها، ستونها، کتابها، نوشتهها و کلمات تمام مقدس میشوند یک چنین نمادهای دینی، چه مکان (مکه، مدینه …) باشد با آثار مقدس (قرآن، انجیل …) اغلب به عنوان محرکهای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی عمل مینمایند. به تعبیر بیتس، انقلاب اسلامی ایران استفاده سرشاری از ایدئولوژی دینی و جنبه نمادین این مکانها و نوشتههای مقدس نمود I bid, ,: 405- 404) ) .
کارکردهای دین
ایتزن معتقد است که یک کارکرد و پیامد مهم برای گروهی که از میراث و عقاید مشابهی برخوردارند وحدت است. تمام مؤمنان، چه پایگاه اجتماعی بالا و چه پایین، جوان یا پیر، از طریق اشتراک در عقاید دینی متحد میشوند. به سخن دیگر افراد از طریق ارزشهای مشترکی که باید تعقیب شوند، گناهانی که باید اجتناب شوند، قوانینی که پیروی شوند و نمادهایی که حفظ شوند، منسجم میشوند etizen,1991 ,: 465) ) .
درسلر (۱۹۷۶) کارکرد دین را حفظ و ثبات عقاید فرهنگی در مورد نیروهایی میداند که مقدس و ماوراءالطبیعی شناخته میشوند. این نظام راهنمائیهایی برای رفتار اخلاقی فراهم نموده، رفتارهای نمادینی را که در هماهنگی با عقاید ماوراءالطبیعی است، توصیه می کند. به تعبیر وی دین همانند تمام نهادهای اجتماعی نیازهای افراد خاصی را تأمین می کند. هیچ نهادی بدون این کارکرد بقا نخواهد داشت. وی کارکردهای دین را به دو قسمت تقسیم می کند: کارکردهای روانشناختی و کارکردهای اجتماعی، در خصوص کارکرد روانشناختی به چهار کارکرد اشاره می کند:
الف) کارکرد دین به عنوان وجدان که نوعی کنترل شخصی است.
ب) کمک به توجیه وضع موجود.
ج) کمک به پذیرش نامطلوبهایی مثل فقر، نابرابری و مرگ.
د) ایجاد احساس امنیت.
در مورد کارکردهای اجتماعی موارد زیر را اشاره میکند:
الف) کارکرد دین به عنوان نیرویی که در خدمت جامعه پذیر نمودن افراد است.
ب) نظام دینی از نهادهای اجتماعی دیگر یک جامعه، عمدتاً بوسیله تأمین راهنمائیهایی برای رفتار مناسب حمایت میکند.
ج) بطور فزاینده، بسیاری از سازمانهای دینی درگیر تلاش در جهت بهبود شرایط زندگی انسان معاصر میباشند.