. راغب در مفردات خود مىگوید: کلمه” نقب” وقتى در مورد دیوار و یا پوست به کار مىرود معناى کلمه” ثقب” را که در مورد چوب به کار رود مىدهد، آن گاه مىگوید: نقیب به معناى کسى است که از قومى آمار مىگیرد، و احوال آن قوم را پى گیرىمىنماید، و جمع آن نقباء مىآید. راغب اصفهانی،ابوالقاسم حسین بن محمدبن فضل، مفردات ألفاظ القرآن، ۸۲۰٫ و گفتار پیامبرانم را تصدیق کنید. برخى گفتهاند: خطاب به نقباست. طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،۳/۲۶۵٫ ↑
. راغب می گوید:(تعزیربه معنای یاری وبزرگداشت است)راغب اصفهانی،ابوالقاسم حسین بن محمدبن فضلمفردات ألفاظ القرآن،۵۶۴٫ ↑
. خداوند(یاء متکلم)را که اشاره به ذات اقدس الهی دارد، به لفظ «رُسُل»اضافه کرده است و بدین شکل شأن رسالات آنان را، بزرگ داشته و تأکید می کند و بدین اشاره می نماید که ایمان به همگی آنان واجب است و هر کس از آنان اطاعت کند از خداوند اطاعت نموده و هر کس از دستور آنان سرپیچی کند در واقع از دستور خداوند سرپیچی کرده است. فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر،تفسیر کبیر(مفاتیح الغیب)، ۱۱/۳۲۴٫ مراد از کلمه” رسلى” پیغمبرانى است که بعد از موسى۷ براى آنان مبعوث مىکند، که شریعتى نو و دعوتى على حده دارند، مانند عیسى بن مریم۷و رسول اسلام محمد۶، و سایر رسولانى که بین این دو بزرگوار بودند، ولى شریعتى نیاوردند. طباطبایى، محمد حسین،المیزان فى تفسیر القرآن،۵/۲۴۰٫ منظور از” رسل” در آیه فوق پیامبرانى است که بعد از موسى آمدهاند، نه خود موسى۷ بنابراین، دستورى نسبت به آینده میباشد که مىتواند بعد از نماز و زکاه قرار گیرد و این احتمال نیز هست که” رسل” اشاره به همان: نقباى بنى اسرائیل باشد که پیمان وفادارى نسبت به آن ها از بنى اسرائیل گرفته شده است. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه،. ۴/۳۱۱٫ ↑
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
. زمخشرى، محمود،الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل،۱/۶۱۵٫ ↑
. گزارش این سفر از ابن هشام است و ابن اسحاق تنها در یک سطر به اصل آن اشاره نموده است. ↑
. نظرات مختلفی راجع به زمان وقوع این ماجرا وجود دارد که حدفاصل اوائل سال پنجم هجری تا اوائل سال ششم هجری مطرح شده است. عصفری،خلیفه بن خیاط؛ تاریخ خلیفه،۳۴؛ بغدادی،محمد بن حبیب؛ المحبّر،۱۱۹؛ الطبرسی، الفضل بن الحسن،إعلام الوری بأعلام الهدی،۱/۲۱۰و۱/۱۹۶؛ واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ۱/۵۶۶٫ ↑
. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۵۶۶؛ ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۱/۶۱۸؛ طبری،ابوجعفرمحمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک،۲/۴۰۶؛ الطبرسی، الفضل بن الحسن،إعلام الوری بأعلام الهدی،۱/۱۹۶،۲۱۰٫ ↑
. عصفری،خلیفه بن خیاط؛ تاریخ خلیفه، ۳۴؛ یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی،۱/۳۹۵؛ الطبرسی، الفضل بن الحسن،إعلام الوری بأعلام الهدی، ۱/۲۱۰؛ بغدادی،محمد بن حبیب؛ المحبّر، ۱۱۹٫ ↑
. نام این یهودی در منابع گاهی اُسیر و گاه یُسیر و نام پدرش زرام و رازم و رزام ضبط شده است. یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی،۱/۳۹۵؛ اندلسی،علی بن احمد(معروف به ابن حزم)؛جوامع السیره النبویه،۲۰٫ ↑
. ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۲/۶۳۳٫ ↑
. ابن اسحاق، نام وی را خالد بن سفیان بن نبیح ضبط کرده و واقدی، وی را سفیان بن خالد بن نبیح. ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۲/۶۱۹؛ واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۵۳۱٫ ↑
. ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۲/۵۱؛ واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۱۸۴٫ ↑
. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۵۶۸٫ ↑
. ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۱/۴۶۳و۶۹۹؛؛ واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۱۱۷ و ۱۷۰؛ عصفری،خلیفه بن خیاط؛کتاب الطبقات، ۱۶۵ و ۱۹۸٫ ↑
. المبارکفوری، صفی الرحمن،سیره رسول الله الرحیق المختوم،۵۲۷ صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، ۶/۱۱۲٫ ↑
. «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست!»القرآن الکریم:الانفال/۶۱٫ ↑
. طبرسی،فضل بن حسن؛مجمع البیان فی تفسیر القرآن،۴/۸۵۳٫ ↑
- «پس اگر از شما کنارهگیرى کرده و با شما پیکار ننمودند،(بلکه)پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمىدهد که متعرّض آنان شوید. » القرآن الکریم:النساء/۹۰٫ ↑
-القرآن الکریم:النساء/۹۴٫ ↑
. طباطبایى، محمد حسین؛المیزان فى تفسیر القرآن،۵/۴۱٫ ↑
. القرآن الکریم:الانفال/۶۲٫ ↑
. «از صلح و آشتی را که رضا و خوشنودی خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپیچی مکن،زیرا در آشتی راحت لشگریان و آسایش اندوهها و آسودگی برای اهل شهرهایت است. »فیض الاسلام،ترجمه و شرح نهج البلاغه، عهد و پیمان حضرت علی به مالک اشتر، قسمت ۷۴/۱۰۲۸٫ ↑
. «. . . مانعى ندارد که سلاحهاى خود را بر زمین بگذارید ولى وسایل دفاعى(مانند زره و خود را)با خود بردارید. . . »القرآن الکریم:النساء/۱۰۲٫ ↑
. القرآن الکریم:التوبه/۱۲٫ ↑
. همان: الانفال/۵۶-۵۷٫ ↑
. هر گاه از اینکه گروهی راه خیانت پیش گیرند بهراسی، تو نیز متقابلاً عکس العملی برابر نشان بده و پیمانشان را بر خودشان باز گردان و آنان را از این امر آگاهشان کن خداوند خیانتکاران را هرگز دوست نمی دارد. در مواردی که فسخ یکطرفه از طرف مسلمانان اعلام می گردد باید شرائط آن چنان باشد که خطر و قصد خیانت از ناحیه دیگر متعاهدین کاملا محسوس و ثابت گردد و اما احتمال خیانت بدون استناد به مدارک اطمینان بخش هیچگاه مجوز فسخ یکجانبه از طرف مسلمانان نخواهد بود. النجفی،محمد حسن؛جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام،۲۱/۲۹۴٫ ↑
. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۲۲۷٫ بلاذری،احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان،۲٫ ↑
. واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی،۱/۲۶۸٫ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر؛ تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک)، ۳/۱۰۵۱و۱۰۴۴٫ ↑
. یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی،۱/۴۱۱٫ ↑
. ابن هشام،عبدالملک،السیره النبویه،۲/۱۷۸؛ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر؛ تاریخ طبری(تاریخ الرسل والملوک)،۳/۱۰۷۷٫ ↑
. القرآن الکریم:المائده/۱۳٫ ↑
. همان:البقره/۱۰۹٫ ↑
. الحلی، ابومنصور بن الحسن بن یوسف بن المطهر الاسدی؛ تذکره الفقهاء، ۲۷۵٫ ↑
. بلکه غرض دین، در این قانون این بوده که حق و شیوه عدالت و کلمه تقوى را غالب، و باطل و ظلم و فسق را زیر دست قرار دهد، تا در نتیجه نتواند بر سر راه حق عرض اندام کند و تا هوى و هوس در تربیت صالح و مصلح دینى راه نیابد و با آن مزاحمت نکند، و در نتیجه یک عده پیرو دین و تربیت دینى و عدهاى دیگر پیرو تربیت فاسد هوى و هوس نگردند و نظام بشرى دچار اضطراب و تزلزل نشود، و در عین حال اکراه هم در کار نیاید، یعنى اگر فردى و یا اجتماعى نخواستند زیر بار تربیت اسلامى بروند، و از آن خوششان نیامد مجبور نباشند، و در آنچه اختیار مىکنند و مىپسندند آزاد باشند، اما بشرط اینکه اولا توحید را دارا باشند و به یکى از سه کیش یهودیت، نصرانیت و مجوسیت معتقد باشند و در ثانى تظاهر به مزاحمت با قوانین و حکومت اسلام ننمایند. و این منتها درجه عدالت و انصاف است که دین حق در باره سایر ادیان مراعات نموده. و گرفتن جزیه را نیز براى حفظ ذمّه و پیمان ایشان و اداره بنحو احسن خود آنان است، و هیچ حکومتى چه حق و چه باطل از گرفتن جزیه گریزى ندارد، و نمىتواند جزیه نگیرد.منظور از محرمات در آیه شریفه(۲۹سوره ی التوبه)محرمات اسلامى است که خدا نخواسته است در اجتماع اسلامى شایع شود، هم چنان که منظور از” دین حق” همان: دینى است که خدا خواسته است اجتماعات بشرى پیرو آن باشند. طباطبایى، محمد حسین؛المیزان فى تفسیر القرآن،۲۴۰-۲۴۲٫ ↑
. آن را که تقوایش به بلندی برآورده، پست مدارید و آن را، که به دنیا برتری یافته، بلند پایه مشمارید».بنابراین ارزشهای اجتماعی، بر پایهی اصل تقوی، شناخته میشود و از آن سرچشمه، مایه میگیرد. برداشت از نهج البلاغه: ترجمه فیض الاسلام،خطبه۱۸۹٫ ↑
. تمیمى مغربى، ابو حنیفه، نعمان بن محمد بن منصور؛دعائم الإسلام،۱/۳۸۰-۳۸۱٫ ↑
. حرّ عاملى، محمد بن حسن بن على؛تفصیل وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه،۱۵/۱۲۶؛ أوغلو، تامر باجن؛ حقوق أهل الذمه فی الفقه الإسلامی،۸٫ ↑
. راغب می گوید:[«ذمه»یعنی عهد و پیمانی که اگر آن را ضایع کنند مذمّت می شوند. «ذمام»- با کسر ذال- به معناى آن توبیخ و مذمتى است که متوجه انسان در برابر عهدشکنىاش مىشود، و همچنین کلمه” ذمه” و” مذمه” هم چنان که گفته شده است:” لِى مَذَمَّه فَلا تَهْتِکْهَا- مرا مذمتى است که مبادا پرده از رویش بردارى” و گفته شده است:” أذْهِبْ مَذَمَّتَهُمْ بِشَیْىءٍ یعنى در مقابل ذمّهاى که دارى چیزى به ایشان بده” پس کلمه مذکور از ماده «ذم»که مقابل «مدح»است اشتقاق یافته است. الراغب الاصفهانی،ابوالقاسم حسین بن محمدبن فضل؛ مفردات ألفاظ القرآن،۳۳۰٫ ↑
. القرآن الکریم:التوبه/۲۹٫ از مجاهد نقل شده است که این آیه در وقتى نازل شد که رسول خدا۶دستور جنگ با رومیان را صادر فرمود و به دنبال آن ، به جنگ تبوک رفتند. و برخى گفتهاند اختصاص بدان جنگ ندارد و به نحو عموم نازل گشته. عبده،محمد/رشید رضا،محمد؛تفسیرالقرآن الحکیم(تفسیر المنار)،۱۰/۳۳۲؛ سیوطی روایتی از ابوهریره در این زمینه نقل می کند که در رابطه با جزیه است.سیوطی،جلال الدین؛الدرالمنثورفی تفسیر بالمأثور،۳/۲۴۷؛۳/۲۲۹٫ ↑
. زمخشرى، محمود؛الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل،۲/۲۶۲٫ ↑
. طباطبایى، محمد حسین؛المیزان فى تفسیر القرآن،۹/۲۳۷ – ۲۳۸٫ ↑
. فیض کاشانى، ملا محسن؛ تفسیر الصافى،۲/۳۳۴٫ ↑
. مغنیه، محمد جواد؛ تفسیر الکاشف،۴/۳۱-۳۲٫ ↑
. القرآن الکریم:التوبه/۱۰۳٫ ↑
. طبرسی،فضل بن حسن؛مجمع البیان فی تفسیر القرآن،۵/۴۷ و ۵۲٫ ↑
.زحیلی، وهبه بن مصطفی؛ تفسیر الوسیط، ۱/۸۵۱-۸۵۲٫ ↑
. کلانترى ارسنجانى، على اکبر؛الجزیه و أحکامها فی الفقه الإسلامی، ۲۰-۲۱؛ عمیدزنجانی، عباسعلی، حقوق اقلیتها،۱۱۳٫ ↑