فـرهـاد کـار کـرد فغانی که از وفـا رسمی چنان نهاد که نتوان از آن گذشت
(فغانی، ۱۳۴۰: ۱۲۰)
ص۹۲ـ او جان جهان و ز جهانش نتوان یافت… : این غزل به تعبیر ادبای سبک هندی غزل مسلسل یا سلسلهبند است؛ یعنی ساختار شعر یکپارچه و مضمونش واحد است. عناصر شعر سبک هندی همچون استقلال ابیات و ترکیبات و استعارههای غامض در این غزل فقیر مشاهده نمیشود. مضمون غزل نیز بینشان بودن معشوق ازلی در عین آشکار بودن (هو الظاهر و الباطن …) استکه از موتیفهای اندیشهای فقیر است.
ص۹۲ـ چون نقش پا منم که از این کو نمیروم / ورنه چو اشک هر که ز چشمت فتاد رفت:
«فتاد» در مصراع دوم استخدام دارد: ۱ـ در ارتباط با اشک به معنای جاری شدن. ۲ـ در ارتباط با چشم به معنای بیاعتبار شدن. «از چشم کسی افتادن» امروزه نیز متداول است.
ص۹۴ـ …کند آن خسته درون زان رخ چون شیر علاج:
منظور از «شیر» در اینجا شیره برخی گیاهان است که در قدیم به عنوان پادزهر برای زهر مار و کژدم استفاده میشده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ص۹۵ـ زلف است که بر عارض یار است پریشان…. : شام و صبح استعاره از زلف و رخ یار است. بیت تجاهل العارف دارد.
ص۹۵ـ یم: دریای بسیار عمیق.
ص۹۵ـ می دو آتشه آیینهدار این معنی است… :
دوآتشه: چیزی که دوبار تف آتش به آن رسیده باشد. / می دو آتشه: شرابی که دوبار تقطیر کرده باشند تا گیراتر شود.
ص۹۵ـ لوح ابجد: ـ لوح: تخته مشق اطفال. / ـ ابجد: نام اولین صورت از صور هشتگانهحروفجُمّل.
ص۹۶ـ گل سوری: گل سرخ و بسیار خوشبویی که به گل محمدی نیز مشهور است و گلاب از آن گرفته میشود.
ص۹۶ـ ساقی علاج سوخته آتش، آتش است / کن چاره تلخکامی ما را به آب تلخ: (ر.ک. توضیحات ص ۲۷۵)
ص۹۶ـ واژونه: وارونه، باشگون، واژگون.
ص۹۷ـ سیماب: آب سیم، جیوه. سیماب شدنکنایه از بیقراری و اضطراب است.
ص۹۷ـ صندل: چوب خوشبو. معرب چندن است. درخت آن به قدر درخت گردکان و ثمرش شبیه به خوشهحبهالخضراءو قوتچوبشتا سی سال باقی است و آن سفید و زرد و سرخ است. سرخ آن مقوی معده و دل و مفرّح و رادع و قابض و جهت خفقان حاروتبهای تند و التهاب مفید است. (لغتنامه دهخدا)
ص۹۷ـ اسرار نبوت از علی پرس / این شهر در دگر ندارد: اشاره دارد به حدیث پیامبر(ص) که فرمودند: «انا مدینه العلم و علی بابها»
ص۹۸ـ فرض و نافله: به ترتیب عبادت واجب و مستحب را گویند.
ص۹۹ـ آل: سرخ، احمر. نام درختی که از بیخ آن رنگی سرخ گیرند و جامه بدان سرخ کنند، و نیز در طب به کار است. (لغتنامه دهخدا)
ص۱۰۰ـ رواست سازد اگر موقلم ز تار نگاهم… : موقلم ترکیب مقلوب است: قلم موی نقاشی. / تار: فلز خیلی باریک شده مثل مو و ابریشم.
ص۱۰۰ـ گر گزک بایدت ای مست فقیر بیبرگ / از برای تو کباب جگری میآرد:
گزک: هرچیز که بدان تغییر ذائقه کنند. مزه که شرابخواران برای تغییر ذائقه خورند؛ چون کباب و پسته و بادام و سیب و انار و مانند آن.
ص۱۰۱ـ گلیم از آب بیرون بردن: کنایه از نجات دادن خود از واقعه و رخداد ناگوار. در محاوره امروز هم متداول است.
ص۱۰۱ـ مفتون دل من در خم آن زلف گواهست… :
«مفتون» تخلص سابق فقیر بوده است که چند غزل بدین تخلص در دیوان او موجود است. سراجالدین علیخان آرزو نیز در مجمعالنفائس به این نکته اشاره میکند که فقیر به هر دو تخلص شعر میگفته، اما آنچه از دیوان او برمیآید، این است که فقیر به ندرت با تخلص پیشین خود غزل سروده است؛ «… سابق مفتون تخلص مینمود و آن را نیز به حال داشته به هر دو تخلص مقاطع غزلها دارد». (آرزو، ۱۳۸۵: ۱۲۶۷)
ص۱۰۱ـ ناوک: تیر کوچک. تیری که با کمان انداخته میشد. / خدنگ: درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. (لغتنامه دهخدا)
ص۱۰۱ـ خاراشکاف: اضافه مقلوب است، شکافنده خارا(نوعی سنگ سخت و صلب).
ص۱۰۲ـ چشمه حیوان: چشمه آب زندگانی. معروفست که خضر آب حیوان را خورده و همیشه زنده میباشد.اسکندرذوالقرنینقصداینآبکرد،ولی در ظلمات گم شد و خضر که رای زن او در این سفر بود، به آب حیات دست یافت و از آن آب بخورد و تن بشست و زندگانی جاویدان یافت.(لغتنامه دهخدا)
ص۱۰۲ـ شکر در شیر کردن: کنایه از نهایت اختلاط و امتزاج است.
ص۱۰۳ـ خوشنگهان: نگه (نگاه) مجازاً در معنای چشم است. خوشنگه: آنکه چشمان زیبا دارد.
ص۱۰۳ـ گلخنکده: گلخن آتشگاه حمام را گویند، و معنی ترکیبی آن آتشخانه باشد؛ چه گل به معنی اخگر آتش و خَن به خانهزیرزمینگویند. (لغتنامه دهخدا)
ص۱۰۳ـ غازه: بزک. سرخاب. گلگونهای که زنها به رخ نهند تا سرخ نماید.
ص۱۰۴ـ گل جنگ: رسمی که بر اساس آن پهلوانان ولایت به حریف خود گل میفرستادند و این به منزلهپیغامطلبجنگوکشتی بود.همچنین مراد از گل جنگی میتواندهمان گل باشد که در هندوستان آنرا گدهل خوانند و انداختن جنگ در میان مردم از خواص اوست. (لغتنامه دهخدا)
ص۱۰۴ـ مانی: نام نقاشی مشهور در زمان بهرام شاه بودو بعد از حضرت عیسی(ع)ادعای پیغمبری کرد، و بهرام شاه او را به قتل رساند.
ص۱۰۴ـ ارژنگ: ارتنگ. کتاب مانی که به تصاویر زیبا منقش بود.
ص۱۰۴ـ کشتی به گرداب افکندن: کنایه از خود را به مهلکه انداختن. / بساط طی کردن: برچیدن بساط.
ص۱۰۵ـ آسوده ز تحویل بود قبله مجنون… :
تحویل قبله: تغییر قبله. مسلمانانمدت سیزده سال در مکهو چند ماه بعد از هجرتدر مدینهبه سوی بیتالمقدسنمازمىخواندند؛ در این مدت پیامبر(ص) و مسلمانانبه شدت از سوى یهودمورد سرزنش قرار مىگرفتند که به سوى قبله یهود نماز مىخوانند.این موضوع براى پیامبر(ص) و مسلمانان ناگوار بود، تا این که سرانجام آیه قبلهنازلشد و فرمان تغییر قبلهصادر گردید:
«قد نرى تقلب وجهک فى السماء فَلَنُوَلّینّک قبله ترضها فولِّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ماکنتم فولّوا وجوهکم شطره و ان الذین اوتوا الکتب لیعلمون أنه الحق من ربهم و ما الله بغافل عما یعملون» (بقره/۱۴۴)
ص۱۰۵ـ دم گرم نظیری زد فقیر آتش به جان من… : این غزل فقیر به استقبال غزل نظیری سروده شده و مصراع دوم این بیت نیز از نظیری تضمین شده است:
محبت با دل غمدیده الفت بیشتر گیرد چراغی را که دودی هست در سر زود در گیرد
(نظیری، ۱۳۸۹: ۱۰۱)
ص۱۰۵ـ فقیر ار پرده برگیرم ز روی یوسف معنی / فغانی با دل پرخون ره بیتالحزن گیرد:
مصراع دوم این بیت از فغانی تضمین شده است. غزل به اقتفای فغانی سروده شده و فقیر در مقطع آن به مفاخره میپردازد و میگوید اگر معانی تازه و زیبای خود را عرضه کند، دل فغانی پرخون میشود. بیت فغانی: